گوگل گوگل، یکی از بزرگترین شرکت های تکنولوژی و فناوری به حساب می آید که در میان کاربرانش بسیار محبوب است اما این محبوبیت مسیر جاسوسی از کاربران را ساده تر میکند.
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
دوشنبه 93 تیر 9 ساعت 11:0 عصر
|
کاش در این رمضان لایق دیدار شوم
آمد رمضان هست دعا را اثری
شاعر:علی احمد نکوئی
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
یکشنبه 93 تیر 8 ساعت 11:0 عصر
|
اللهـــــم رب شهــر رمضـــــــــان!
آمـد به ســـرای دل سی روز شکیبایــی هرگز نبود ماهی، این سان همه زیبایی
اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک!
التماس دعای فرج!
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
یکشنبه 93 تیر 8 ساعت 6:0 عصر
|
سلام به ماه خدا... سلام به ماه دلدادگی... سلام به رمضان میشه بوی رمضان رو که تمام فضای دل رو پر کرده رو استشمام کرد یک قدم ...یک پله.... با اخلاص برداریم مثل بنده های مخلصش به رمضان واقعی برسیم. قربون این خدا برم دوباره این فرصت رو برای بنده هاش به وجود آورد تا کاسه های گدائیشون رو به طرفش دراز کنند خدائی خیلی مهربونه کاش یه ذره قدر بدونیم خدایا ، صد هزار مرتبه شکرت که این فرصت دوباره رو دادی که با تمام وجود صدات کنیم خیلی ها اسیر خاک شدند و دیگه این لحظه ها رو درک نمیکنند . خدا به ما توفیق درک لحظه لحظشو بده ، توفیق درک شب قدر رو بذار شب قدر امسال با همه سالها فرق کنه ... الهی! توفیق ده رمضان امسال نامهای زیبات از همه وجودم برخیزه.... فرصت ده رمضان امسال شب قدر را قدر بدانم و درک کنم .... توفیق ده وقت سحر لحظه دلدادگیم باشد.... از لحظه سحر تا افطار تنها ذکرم برای تو باشد لحظه اخر غرق دروجودت شوم.... عید فطر با تمام وجود حس کنم که 11 ماه باقی مانده را هم رمضان خواهم دانست.... خدایا! کمکم کن ماه رمضان امسال برای من هم ماه رمضان باشد و 11 ماه باقی مانده رمضانی بمانم.................... خدایا خوبات که جای خود رو دارند ، این بدا هستند که محتاج یک نگاه مهربون تو هستند، پس به حق خودت دریغ نکن... تو این ماه منو از دعای خیرتون محروم نکنید التماس دعا
منبع: http://toranjkhatoon.persianblog.ir
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
یکشنبه 93 تیر 8 ساعت 6:0 عصر
|
سلام مهدی جان، یا به قول بچه ها مهدی عزیز. حلول ماه مبارک رو بهت تبریک میگم. البته شماها بهتر از ما که تو خواب دنیا هستیم ارزش و قدر این ماه بزرگ و کریم رو میدونین. امروز صدو هفت روزه که از پیشمون رفتی و چه دردناکه مرور این ایام! هنوز هم باورم نمیشه؛ خبر تصادفت، بهشت زهرا، کفن و دفن و ... ! خدایا ما با دستای خودمون این کارو رو کردیم... مادرت که با از دست دادن تک پسرش انگاری یه دفعه بیست سال پیر شده... یا زینب! پدرت که کمرش شکسته شده بود و دیگه رو زانوهاش نمیتونست وایسه باید زیر بغلاشو میگرفتن...یا حسین! دوستان، بچه ها... بزارین بگذرم. ان شاءاله که با همون لباسای سربازیت، سرباز مولا باشی و وقت ظهور در رکابش. خدا ازت راضی باشه پسر! خیلی برام سخت بود که دست به قلم بشم و بعد از تو دوباره بنویسم. نیمه شعبان میخواستم این کارو بکنم اما برگزاری مراسم جشن آقا زمانبر بود و شایدم اون موقع اجازه دوباره نوشتن رو بهم ندادن. اما الان بهترین فرصته؛ ماه، ماه مهمونی خدا و دعوت خودش از بنده هاش. تو هم دعا کن تا هم بتونم از این ماه پربرکت و نورانی خوب استفاده کنم و هم بتونم با همت و کوشش بیشتر وبلاگم رو با مطالب مفید به روز بکنم. جات خیلی خالیه رفیق!
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
یکشنبه 93 تیر 8 ساعت 5:0 عصر
|
کربلا ... حرم ... خیام مشک ... گهواره ... انگشتر گودال ... تل زینبیه ... کف العباس (علیه السلام) کاروان زینب ( سلام الله علیها) در راه است ... پ.ن: خدایا! ما را به کاروان اربعین زینب(سلام الله علیها) برسان!
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
جمعه 92 آذر 22 ساعت 8:19 عصر
|
لطفا اگر کسی میتونه یه راهنمایی بکنه؛ رابطه تیر سه شعبه که برای از پا درآوردن علمدار و سپهداری مثل یل کربلا حضرت اباالفضل العباس علیه السلام استفاده میشه، با یه طفل صغیر شیرخواره 6 ماهه چیه؟!!! تیری که با شلیک اون نامرد لعنت شده تا ابد و حرامزاده، حنجر رو از این گوش تو گوش دیگه برید (من الاذن الی الاذن)! بعد به دست ابی عبداله علیه السلام خورد و اونم زخمی کرد و قطعا بعد هم به سینه شکسته مادر سادات، ام ابیها حضرت فاطمه زهرا سلام اله علیها اصابت کرده. امام حسین علیه السلام بعد از تیرخوردن و شهید شدن آخرین سرباز علی که داشت، روش نمیشه به خیمه و پیش حضرت رباب سلام اله علیها برگرده، شاید پیش خودش اینطور فرموده کاش عباسم اینجا بود و علی اصغرم رو به دستان او میسپردم، اما یادش میفته عباسم که دست در بدن نداره... بعد که از شرمندگی جلو رباب علیها سلام یه قدم به سمت خیمه و یه قدم به عقب بر میداره و میره شیرخوارشو دفن کنه، جاییه که حرمله ملعون میگه اونجا دلم سوخت...
پ.ن: لای لای علی، لای لای علی! سیراب شدی علی جان! پ.ن: حضرت زهرا سلام اله علیها با همین شهزاده 6 ماهه توصحنه محشر غوغا میکنن!
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
دوشنبه 92 آبان 20 ساعت 3:1 عصر
|
تو کربلا؛ حمیده خاتون، دختر مسلم رو روی زانوش نشوند. گفت اگه بهت بگم که خواهرت دیگه نیست، رقیه و سکینه و فاطمه میتونن برات خواهری کنن؟ جواب داد، بله عمو جان. اگه برادرات نباشن علی اکبر و قاسم و عبدالله میتونن برات برادری کنن؟ گفت بله عموجان. اگه مادرت نباشه، رباب میتونه برات مادری کنه؟ گفت بله ای عمو جان. ابی عبدالله سرش رو پایین انداخت و فرمود اگه بابات نباشه من میتونم برات پدری کنم؟ جواب داد عموجان بسه دیگه و اشک از چشمانش جاری شد. امام نوازشش می کرد، دلداریش می داد و می گفت دخترم من هستم، عباس هست، علی اکبر هست ... رقیه هم نگاه می کرد... بعد از وداع وقتی حسین داشت به سمت میدان جنگ می رفت، دید که اسب حرکت نمیکنه و سرجاش ایستاده. هر چی اسب رو حرکت می ده ایستاده و به پایین اشاره میکنه. از اسب پیاده شد و دید دختر سه سالش جلوی اسب رو گرفته. گفت چی شده دخترم چرا نمیزاری بابا بره؟ جواب داد بابا جان، یادته اونروز دختر مسلم که یتیم شده بود رو روی پات نشونده بودی و نوازشش می کردی، منم همون طوری نوازش کن. ابی عبداله رقیه خاتون رو در آغوش گرفت، بوسید، بوئید و نوازش کرد. خواست لبهای مبارک رو روی لبهای رقیه بزاره، دست سکینه اومد و مانع شد. گفت بابا مگه نمی بینی دختر مسلم داره نگاه میکنه... تو خرابه شام؛ دلها بسوزه! یه روز که رقیه بهونه بابا رو کرده بود، سر بابا رو براش آوردن. سر رو در آغوش گرفت، لبها رو لبهای خونین و بریده بابا گذاشت و گفت، یادته بابا اونروز لبهامو نبوسیدی، عیب نداره الان من این کارو میکنم. ای کاش ...
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
پنج شنبه 92 آبان 16 ساعت 6:41 عصر
|
تا زمین قدم برداشت آسمان نوشت علی رحمان نوازنی
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
جمعه 92 آبان 3 ساعت 1:43 عصر
|