زائری بارانی ام، آقا، به دادم می رسی؟ بی پناهم، خسته ام، تنها، به دادم می رسی؟ گر چه آهو نیستم امّا پُر از دلتنگی ام ضامن چشمان آهوها! به دادم می رسی؟ از کبوترها که می پرسم نشانم می دهند گنبد و گلدسته هایت را، به دادم می رسی؟ ماهی افتاده بر خاکم، لبالب تشنگی پهنه ی آبی ترین دریا! به دادم می رسی؟ ماه نورانی شب های سیاه عمر من! ماه من، ای ماه من! آیا به دادم می رسی؟ من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام هشتمین دردانه ی زهرا! به دادم می رسی؟ باز هم مشهد، مسافرها، هیاهوی حرم یک نفر فریاد زد، آقا... به دادم می رسی؟
شاعر: رضا نیکوکار http://www.komeit.ir/chardahmasoom/emamreza/ghazal/1391-zaaere-baaraani
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
دوشنبه 93 شهریور 10 ساعت 4:24 عصر
|
السلام علیک یا امام الرئوف، یا اباالحسن یا علی ابن موسی الرضا!
حتما قرار شاه و گدا هست یادتان / آری همان شبی که زدم دل به نامتان مشهد، حرم، ورودی باب الجوادتان / آقــــا دلـــم عجیب گرفتــه برایتـــان
ان شاءاله، اگه قسمت باشه و آقا طلبیده باشه، فردا عازم کوی یارم و دعاگوی همه دوستان، اگر لیاقتی باشد... یاعلی!
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
یکشنبه 92 شهریور 10 ساعت 12:51 عصر
|