تا داشته ام، فقط تو را داشته ام با نام تو قد و قامت افراشته ام بوی صلوات می دهد دستانم از بس که گل محمدی کاشته ام *** پیوسته نماز در قیامست، حسین فتاد و دو حج ناتمامست، حسین عمریست که دور مرقدش می گردیم آیینه مسجدالحرامست، حسین *** برپا شده است در دل من خیمه غمی جانم چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان غیر از غمت نداشته ام یار و همدمی بر سیل اشک خانه بناکرده ام ولی این بیت سست را نفروشم به عالمی گفتی شکار آتش دوزخ نمی شود چشمی که در عزای تو لب تر کند نمی دستی به زلف دسته زنجیرزن بکش آشفته ام میان صفوف منظمی می خوانی ام به حکم روایات روشنی می خواهمت مطابق آیات محکمی ذی الحجه اش درست به پایان نمی رسد تقویم اگر نداشته باشد محرمی ***** شعر از سعید بیابانکی
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
یکشنبه 93 آبان 4 ساعت 4:7 عصر
|
این صدای تپش قلبم نیست *** در حسینیه دل سینه زنیست
موج وبلاگی محرم انگار همین دیروز بود که تکیه آقا اباعبدالله رو داشتیم میزدیم؛ داربستا، برزنتا، نایلونهای محافظ، بنرا و ... . به یه چشم به هم زدنی 11 شب مراسم هیئت تموم شد. آقاجان می دونم اونطور که باید خوب نوکری نکردم ولی خدا رو شکر همین که توفیق خدمت تو دستگاه اهل بیت رو بهم دادی، برام خیلیه. در ظاهرم که شده یه چن روز تو محرم یه خورده حال و هوای کوچه ها و خیابونا عوض شده بود؛ خیلی از ماشینا به جای آهنگ های ترانه، مداحی میذاشتن(که البته خود اونم جای بحث داره)، طرح و شکل بنرا و اقلام تبلیغاتی عوض شده، ایستگاه های صلواتی بعضی جاها خودنمایی می کردن، لباس های مشکی که تن عزادارای حسینی بود جلب توجه میکرد، سه چهار روز آخر لباسایی که بچه های کوچیک و شیرخواره ها تنشون کرده بودن یه صفای دیگه داشت... . بازار سخنرانا و مداحا هم که حسابی داغ بود ... . فک کنم بهترین شب مراسم امسالمون( مث بعضی سالای قبل) شب علمدار کربلا، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بود. واقعا یه حس و حال دیگه ای داشت. قابل مقایسه با شبای قبل نبود و حتی کمبود اونا رو هم به نوعی میپوشوند؛ با اینکه شب خیلی سرد تاسوعا مسیر پرترافیک همیشگی رو به خاطر کمبود ماشین، یک ساعتم دیرتر از همیشه رسیدم خونه! هیئتم که رفتم سخنرانی تموم شده بود. از دلم نمیاد این ذکریم که همتون بلدین رو نگم و رد شم. بزارین برا چن لحظه هم که شده تو حال و هوای اون شب قرار بگیریم، ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، علمدار نیامد ... سقای حسین سید و سالار نیامد، علمدار نیامد ... . شب عاشورا هم که مث تموم سالای قبل مشغول آماده کردن غذای ظهر عاشورا بودیم تا بعد از نماز ظهر عاشورا که چندین ساله به جماعت بعد از اتمام مراسم برگزار میشه، از سوگواران حسینی پذیرایی کنیم. و صد البته خاطره تلخ روز عاشورای پارسال ... دل همه محبین اهل بیت و اکثر قریب به اتفاق مردم کشورمون رو خون کرده بود. خدا مسببین و عواملش رو لعنت کنه ان شاءالله. جوابشون رو پرچمدار کربلا و سقای دشت نینوا، آقامون و دلبرمون، قمر منیر بنی هاشم حتما داده و خواهد داد. شام غریبانم که واقعا نمیدونی برای چی و برا کی گریه کنی، اصلا روضه لازم نیس ... برا دل پر از درد و غم حضرت ام المصائب زینب کبری سلام الله علیها گریه کنی ( که تازه رنج و درداش شروع میشه)، یا برا طفا سه ساله ابی عبدالله، یا واسه غارت و چپاول از قافله کربلائیان و شهدا و کار اون ساربان ملعون( که انگشترو با دست و گوشواره رو با گوش میبردن) یا به خاطر بی حرمتی و بی حیایی نسبت به اهل حرم ... . آجرک الله یا صاحب الزمان فی مصیبت جدک الحسین! الانم که این متنو دارم مینویسم چن روزه که تکیه رو جم کردیم و تا سال دیگه ... . خدا ان شاءالله که توفیق نوکری و خدمت به ارباب بی کفن و دوستدارانشو از ما نگیره و لحظه ای و کمتر از لحظه ای ما رو از اهل بیت علیهم السلام جدا نکنه! خدایا همه ما رو عاقبت بخیر کن! خوشم که نام حسینم ز لب نیفتاده، یگانه پشت و پناهی که داشتم دارم لباس نوکری او لباس فخر من است، مدال خدمت شاهی که داشتم ، دارم
پ ن : دعوت شده از طرف دوست گرامی فرزند خاک برای موج وبلاگی. از دوستان عزیز دیگه هم دعوت میکنم تا در این موج وبلاگی ما رو همراهی کنن.
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
یکشنبه 89 دی 5 ساعت 4:50 عصر
|
روز دوم محرم 1 . امام حسین علیه السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به کربلا وارد شد . (1) عالم بزرگوار «سید بن طاووس » نقل کرده است که: امام علیه السلام چون به کربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست . این خبر را جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من داده است . (2) 2 . در این روز «حر بن یزید ریاحی » ضمن نامه ای «عبیدالله بن زیاد» را از ورود امام علیه السلام به کربلا آگاه نمود . (3) 3 . در این روز امام علیه السلام به اهل کوفه نامه ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه - که مورد اعتماد حضرت بودند - را از حضور خود در کربلا آگاه کرد . حضرت نامه را به «قیس بن مسهر» دادند تا عازم کوفه شود . (4) اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند . زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود: «اللهم اجعل لنا ولشیعتنا عندک منزلا کریما واجمع بیننا وبینهم فی مستقر من رحمتک، انک علی کل شیی ء قدیر; خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاه والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی .» (5) ..... پی نوشت: 1) الامام الحسین و اصحابه، ص 194; البدء والتاریخ، ج 6، ص 10 . 2) اللهوف، ص 35 . 3) کشف الغمة، ج 2، ص 47 . 4) مقتل الحسین مقرم، ص 184 . 5) بحارالانوار، ج 44، ص 381 . منبع: www.hawzah.net
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
چهارشنبه 89 آذر 17 ساعت 1:39 عصر
|