صلح یا صلاح...؟
صلح حسن (ع) یا به عبارتى متارکه و آتش بس وى با معاویه را شاید بتوان یکى از دشوارترین مراحل سیر امامت در دنیاى اسلام نامید. این انقلابىترین نرمش تاریخ، و تحمل رنج طاقت فرساى آن، که هیچ کس جز پسر على (ع) آن هم توسط درک عالیترین درجات ایمان قادر به انجامش نبوده و نخواهد بود، همواره بحثانگیز و سوال آفرین بوده است، و متاسفانه غرض ورزان به قلم غرض، و جاهلان به دیده جهل، این شگرد ایمانى را در پرده تحریف و ابهام پیچیدهاند. امامان همگى، مظهر تقوى و روش هستند، تقوى در همگى شان مشترک، و روش در تمامى شان متفاوت است. روش على (ع) در دو مرحله: سکوت و خروش: راهگشاى امت مىگردد. شیوه حسن (ع) در مرحله اول روش پدر، و راه حسین (ع) در مرحله دوم آن شکل مىگیرد. على (ع) بى سکوت، خروش و شهادتى هشدار دهنده و حیاتبخش نمىداشت، فریاد و جانفشانى حسین (ع) نیز بدون صلح برادر، این چنین در تاریخ به ثبت نمی رسید. آنان که حسن (ع) را به عافیت اندیشى متهم کردهاند، و آنان هم که تحت تاثیر شور و احساس، آرزو کردهاند که «اى کاش او نیز شهادت را بر مىگزید و از ساباط (نام مکان صلح، نام روز صلح، همان صلح انقلابى و تاریخ ساز حسن (ع)، و به عبارتى دیگر روز عاشوراى حسن (ع) عاشوراى دیگر، و از کوفه، کربالاى دیگر مىساخت، هر دو در اشتباهند.
گزینش موثرترین شیوه مبارزه چه بسا تحمل شهادت براى حسن(ع) آسانتر بود، اما او نیز مانند سایر امامان باید تنها به فکر نجات اسلام و مسلمین، و برگزیدن موثرترین شیوه و مستى مبارزه، مىبود. با کمى تفحص مىیابیم که در دوران حسن(ع) هیچ روش دیگرى جز صلح، آن هم به هدف ماندن براى پر پیامتر رفتن، و زنده بودن براى بهتر مردن، به کار نمىآمد. اگر حسن(ع) در آن تنهایى و بى یاورى، مانند برادر قیام مسلحانه مىکرد و شهید مىشد، امامت تداوم نمىیافت. شاید اگر او هم مانند برادر حتى هفتاد و دو یار صدیق و جانباز مىداشت، به آن خروش دست مىزد، اما وقتى دشمن آن گونه اطراف او را از یاور تهى مىکند که حتى همسرش را براى مسموم کردنش، تحت فرمان مىگیرد و امراى سپاهش را براى «کت بسته» تحویل دادن او به معاویه، به معامله وا مىدارد، و در نهایت، فرمانده سپاهى را که براى قیام باید از او کمک بگیرد، بر علیهاش به طغیان مىکشاند، چه راهى جز صلح پیش پایش مىماند؟ به تنها کسى که مىتوانست اعتماد کند، همان حسینى بود که فرداى پر پیام عاشورا، منتظرش نشسته بود. بى انصافى است اگر اذعان نکنیم که شهادت کربلا پیش از آنکه حسینى باشد، حسنى است و چهره حسن را در روزى که در صحنه فداکارى با نقشى از یک قهرمان نستوه و پایدار، و در چهره مظلومانه یک از پا ننشسته مغلوب، صلح را بتحمیل، تحمل مىکند، با بیدارى ننگریم. بى تردید، اگر معاهده حسن(ع) با معاویه نبود و محک آزمودن در شکستن مفاد آن، به وسیله همین صلح به مردم داده نمىشد، قیام حسین(ع) نیز به وقوع نمىپیوست. اگر شرط حسن(ع) با معاویه که او را از تعیین جانشین محروم مىساخت برقرار نمىشد، تا معاویه آن را با انتصاب یزید بشکند، نه حسین(ع) دستاویز مشهودى براى قیام مىداشت، و نه پیروانش دلیل واضح براى استدلال... .
بزرگترین تجسم خواستن و نتوانستن! به برکت قیام حسن(ع)، و قیام فریادگونه حسین(ع)، نقطههاى پوشیده، عریان شدند و فکرهاى نهان، عیان گشتند. این بغض اسلام بود که در حسن(ع) نهفت و نهفت...، و در حسین به فریاد شکست، و شالوده امامت بود که خون جگر حسن(ع) نطفه بست، و در خون پیکر حسین(ع) به بلوغ رسید.<> حسن(ع)، بزرگترین تجسم خواستن و نتوانستن بود. سربازى که در جنگها، یکه تازیش حیرتها مىآفرید، و خلفى که در مکتب رشادت تا شهادت پدر، از ارث و آموزش بهره برده بود، آنجا که رسالت را در میدان امامت، تنها در صلح، ممکن دید، چه بزرگوارانه و پرشکیب، آن را پذیرفت، که تحمل کرد. این، زیبایى روش حسن(ع) بود نه کیفیتى دیگر، که سکوت و صلح را تنها بر لبه شمشیرش نشاند، و راههاى دیگر اسلام را در حصار پناه مصون داشت. زبان برنده و خطبههاى کوبنده و کلام توفندهاش سکوت شمشیر را بکمال جبران کردند، و مستعدترین زمینه را براى قیام خونین برادر فراهم ساختند تا بدانجا که معاویه از سخن گفتنش مىهراسید و رندان مزدور را بر آن داشت تا رشته کلام را از این صاحب بر حقش، به سرقت برده و حتّى الامکان به وى اجازه صحبت در مجامع را ندهند.
جهاد در وسیعترین میدانها او بزرگترین قدم اصلاحى را برداشت، و در هنگامهاى که فتنه و سلاح، حاکم بود، درهاى مکتب اخلاق، محبت و اصلاح را گشود، و مانند مصلحى که جز به صلاح نمىاندیشد، نام را به رضاى خدا فروخت. او صلح را در ابتداى راه برنگزید، بلکه در انتهاى آن، و پس از شکست در همه جبهههاى جهاد، گردن نهاد جهاد دردناک او در وسیعترین میدآنهاو گستردهترین ابعاد صورت گرفت. در جبهه مبارزه با دشمن، هم لشکر و هم سنگر را به آزمون گذاشت و هم مقابله با فتنهها و نیرنگها را. در جهاد با اصحاب منافق، ازنیروى اصلاح و ارشاد کمک گرفت و در جهاد با نفس، از مهار خشم و تحمل صلحى تحمیلى. با نظرى حتى اجمالى بر جهادهاى این مظلوم خاموش، هر اعتراضى اعتذار مىشود و هر ایرادى ستایش.
منبع : مجله زن روز در عهد طاغوت، بدون ذکر نام نویسنده مقاله.
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
شنبه 88 بهمن 24 ساعت 3:55 عصر
|
گفتار امام پیرامون انگیزههاى صلح
امام مجتبى علیه السلام در پاسخ شخصى که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، انگشت روى این حقایق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود: من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر یارانى داشتم شبانه روز با او مىجنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب مىشناسم و بارها آنها را امتحان کردهام. آنها مردمان فاسدى هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمانهاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه مىکنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.(1) پشواى دوم که از سستى و عدم همکارى یاران خود بشدت ناراحت و متاثر بود، روزى خطبهاى ایراد فرمود و طى آن چنین گفت: در شگفتم از مردمى که نه دین دارند و نه شرم و حیا. واى بر شما! معاویه به هیچ یک از وعدههایى که در برابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد. اگر من با معاویه بیعت کنم، وظایف شخصى خود را بهتر از امروز مىتوانم انجام بدهم، ولى اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهد گذاشت آیین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم. به خدا سوگند (اگر به علت سستى و بی وفایى شما) ناگزیر شوم زمامدارى مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنى امیه هرگز روى خوشى و شادمانى نخواهید دید و گرفتار انواع اذیتها و آزارها خواهید شد. هم اکنون گویى به چشم خود مىبینم که فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ایستاده و درخواست آب و نان خواهند کرد؛ آب و نانى که از آن فرزندان شما بوده و خداوند آن را براى آنها قرار داده است، ولى بنى امیه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خود محروم خواهند ساخت. آنگاه امام افزود: اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى مىکردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمىکردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است....(2) امام مجتبى علیه السلام که ماهیت پلید حکومت معاویه را بخوبى مىشناخت، روزى در مجلسى که معاویه حاضر بود، سخنانى ایراد کرد و ضمن آن فرمود: «سوگند به خدا، تا زمانى که زمام امور مسلمانان در دست بنى امیه است، مسلمانان روى رفاه و آسایش نخواهند دید» (3). و این، هشدارى بود به عراقیان که بر اثر سستى و به امید راحتى و آسایش، تن به جنگ با معاویه ندادند، غافل از اینکه در حکومت معاویه هرگز به امید و آرزوى خود دست نمىیابند.
پی نوشت ها : (1) مجلسى، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1393 ه".ق، ج 44، ص 147- طبرسى، احتجاج، نجف، المطبعة المرتضویة، ص 157. (2) شبر، سید عبدالله، جلأالعیون، قم، مکتبة بصیرتى، ج 1، ص 345-346 (3) ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیة، 1961 م، ج 16، ص 28.
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
جمعه 88 بهمن 23 ساعت 5:56 عصر
|
شناخت مختصرى اززندگانى امام حسن(ع) تولد و کودکى. امام حسن فرزند امیر مؤمنان على بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا (س) دختر پیامبر خدا (ص) است . امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت .وى نخستین پسرى بود که خداوند متعال به خانواده على و فاطمه عنایت کرد.رسول اکرم (ص ) بلا فاصله پس از ولادتش , او را گرفت و در گوش چپش اقامه گفت .سپس براى او بار گوسفندى قربانى کرد, سرش را تراشید و هموزن موى سرش -که یک درم و چیزى افزون بود - نقره به مستمندان داد. پیامبر (ص ) دستور داد تاسرش را عطر آگین کنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هموزن موى سرنوزاد سنت شد. این نوزاد را حسن نام داد و این نام در جاهلیت سابقه نداشت .کنیه او را ابومحمد نهاد و این تنها کنیه اوست . لقب هاى او سبط, سید, زکى , مجتبى است که از همه معروفتر مجتبى میباشد. پیامبر اکرم (ص ) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصى داشت و بارها میفرمودکه حسن و حسین فرزندان منند و به پاس همین سخن على به سایر فرزندان خودمیفرمود : شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند . امام حسن هفت سال و خردهاى زمان جد بزرگوارش را درک نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیامبر (ص ) که با رحلت حضرت فاطمه دوماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت ، تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت . امام حسن (ع ) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت به امامت رسید و مقام خلافت ظاهرى را نیز اشغال کرد و نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت . ما دراین باره کمى بعد تر سخن خواهیم گفت . امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پیکر و بزرگوارى به رسول اکرم (ص )بسیار مانند بود. داراى رخسارى سفید آمیخته به اندکى سرخى , چشمانى سیاه , گونهاى هموار,محاسنى انبوه , گیسوانى مجعد و پر, گردنى سیمگون , اندامى متناسب , شانهیى عریض ,استخوانى درشت , میانى باریک , قدى میانه , نه چندان بلند و نه چندان کوتاه .سیمایى نمکین و چهرهاى در شمار زیباترین و جذاب ترین چهره ها . ابن سعد گفته است که حسن و حسین به ریگ سیاه , خضاب میکردند . کمالات انسانى. امام حسن (ع ) در کمالات انسانى یادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خودبود. تا پیغمبر (ص ) زنده بود, او و برادرش حسین در کنار آن حضرت جاى داشتند,گاهى آنان را بر دوش خود سوار میکرد و میبوسید و میبویید. از پیغمبر اکرم (ص ) روایت کرده اند که درباره امام حسن و امام حسین (ع )میفرمود: این دو فرزند من امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند ( کنایه از این که در هر حال امام و پیشوایند ). از خدا طلب بهشت میکرد و به او از آتش جهنم پناه میبرد.چون وضو میساخت و به نماز میایستاد, بدنش به لرزه میافتاد و رنگش زرد میشد. سه نوبت دارائیش رابا خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود براى خدا گذشت . هرکه او را میدید به دیده اش بزرگ میآمد و هر که با او آمیزش داشت بدو محبت میورزید و هر دوست یا دشمنى که سخن یا خطبه او را میشنید, به آسانى درنگ میکردتا او سخن خود را تمام کند و خطبه اش را به پایان برد. محمد بن اسحاق گفت : پس از رسول خدا (ص ) هیچکس از حیث آبرو و بلندى قدر به حسن بن على نرسید. بر درخانه فرش میگستردند و چون از خانه بیرون میآمد و آنجا مینشست راه بسته میشد وبه احترام او کسى از برابرش عبور نمیکرد و او چون میفهمید, برمیخاست و به خانه میرفت و آن گاه مردم رفت و آمد میکردند. در راه مکه از مرکبش فرود آمد وپیاده به راه رفتن ادامه داد. در کاروان همه از او پیروى کردند حتى سعد بن ابى وقاص پیاده شد و در کنار آن حضر ت راه افتاد. با این شأ ن و منزلت , تواضعش چنان بود که : روزى بر عده اى مستمند میگذشت ,آنها پاره هاى نان را بر زمین نهاده و خود روى زمین نشسته بودند و میخوردند, چون حسن بن على را دیدند گفتند: اى پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو.امام حسن (ع ) فورا از مرکب فرود آمد و گفت : خدا متکبرین را دوست نمى دارد. و باآنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به میهمانى خود دعوت کرد, هم غذا به آنان داد و هم پوشاک . در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند. از جمله مدائنى روایت کرده که : حسن و حسین و عبدالله بن جعفر به راه حج میرفتند.توشه و تنخواه آنان گم شد.گرسنه و تشنه به خیمه اى رسیدند که پیر زنى در آن زندگى میکرد.از او آب طلبیدند. بیعت مردم با حسن بن على (ع ). هنگامیکه حادثه دهشتناک ضربت خوردن على (ع ) در مسجد کوفه پیش آمد و مولى (ع ) بیمار شد به حسن دستور که در نماز بر مردم امامت کند, و در آخرین لحظات زندگى , او را به این سخنان وصى خود قرار داد: پسرم فرزندانش و رؤساى شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت ،کتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس فرمود: پسرم سلاحم را به تو تحویل دهم .همچنانکه آن حضرت مرا وصى خود ساخته و کتاب و سلاحش را به من داده است و مرا مأ مور کرده که به تو دستور دهم در آخرین لحظات زندگیت , آنها را به برادرت حسین بدهى . امام حسن (ع ) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد . خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش , على علیه السلام با مردم سخن بگوید . آنگاه پس از حمدو ثناى بر خداوند متعال و رسول مکرم (ص ) چنین گفت : همانا دراین شب آن چنان کسى وفات یافت که گذشتگان بر او سبقت نگرفتهاند و آیندگان بدو نخواهند رسید. و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و کوشش هائى که على (ع ) در راه اسلام انجام داد وپیروزیها که در جنگها نصیب وى شد, سخن گفت و اشاره کرد که از مال دنیا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهمیه اش از بیت المال , که میخواست با آن خدمتکارى براى اهل و عیال خود تهیه کند. در این موقع در مسجد جامع که مالامال از جمعیت بود, عبیدالله بن عباس بپاخاست و مردم را به بیعت با حسن بن على تشویق کرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت کردند. واین روز, همان روز وفات پدرش , یعنى روز بیست و یکم رمضان سال چهلم از هجرت بود. مردم کوفه و مدائن و عراق و حجاز و یمن همه با میل با حسن بن على بیعت نمودند که رمضان سال چهلم از هجرت بود. خواست از راهى دیگر برود و با او همان رفتارى پیش گیرد که باپدرش پیش گرفته بود. پس از بیعت مردم , به ایراد خطبهاى پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بیت پیغمبر (ص ) که یکى از دو یادگار گران وزن و در ردیف قرآن کریم هستند تشویق فرمود, و آنها را از فریب شیطان و شیطان صفتان بر حذر داشت . بارى , روش زندگى امام حسن (ع ) در دوران اقامتش در کوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مایه امید کسان ساخته بود. حسن بن على (ع ) شرایط رهبرى را در خودجمع داشت زیرا اولا فرزند رسول خدا (ص ) بود ودوستى او یکى از شرایط ایمان بود , دیگر آنکه لازمه بیعت با او این بود که از او فرمانبردارى کنند . امام (ع ) کارها را نظم داد و والیان براى شهرها تعیین فرمود و انتظام امور را بدست گرفت . اما زمانى نگذشت که مردم چون امام حسن (ع ) را مانند پدرش دراجراى عدالت و احکام و حدود اسلامى قاطع دیدند, عده زیادى ازافراد با نفوذ به توطئه هاى پنهانى دست زدند و حتى در نهان به به معاویه نامه نوشتند و او را به حرکت به سوى کوفه تحریک نمودند , و ضمانت کردند که هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن على (ع ) نزدیک شود , حسن را دست بسته تسلیم او میکنند یا ناگهان او رابکشند . خوارج نیز بخاطر وحدت نظرى که در دشمنى با حکومت هاشمى داشتند در این توطئه ها با آنها همکارى کردند. این بزرگمردان مراتب اخلاص وصمیمیت خود را در همه مراحل - چه در آغاز بعد از بیعت و چه در زمانى که امام (ع ) دستور جهد داد ثابت کردند. امام حسن (ع ) وقتى طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید با نامه هایى او را به اطاعت ، عدم توطئه و خونریزى فرا خواند ولى معاویه در جواب امام (ع ) تنها به این امر استدلال مى کرد که : من معاویه در نامه هاى خود با اقرار به شایستگى امام حسن (ع ) مى نوشت : پس از من خلافت از آن توست زیرا تو از هر کس بدان سزاوار ترى و در آخرین جوابى که به فرستادگان امام حسن (ع ) داد این بود که برگردند, میان ما و شمابجز شمشیر نیست . و بدین ترتبیب دشمنى و سرکشى از طرف معاویه شروع شد و او بود که با امام زمانش گردنکشى آغاز کرد. امام حسن(ع ) از آغاز این ناهماهنگى بیمناک بود.مجموع نیروهاى نظامى عراق را 350 هزار نوشته اند. اما وسوسه هاى معاویه او را تحت تأ ثیرقرار داد و مطمئن ترین فرمانده امام را, معاویه در مقابل یک میلیون درم که نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود کشاند.در نتیجه , هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهى نیز به دنبال او از به اردوگاه شتافتند و دین خود را به دنیا فروختند.پس از عبید الله بن عباس , نوبت فرماندهى به قیس بن سعد رسید. لشکریان مقتول شدن او, روحیه سپاهیان امام حسن (ع ) را ضعیف نمودند.عده اى از کارگزاران معاویه که به (مدائن ) آمدند و با امام حسن (ع ) ملاقات کردند, نیز زمزمه پذیرش صلح را بوسیله امام (ع ) در بین مردم شایع کردند. از طرفى یکى از خوارج تروریست نیزه اى بر ران حضرت امام حسن زد. به حدى که استخوان ران آن حضرت آسیب دید و جراحتى سخت در ران آن حضرت پدید آمد. به هرحال وضعى براى امام (ع ) پیش آمد که جز صلح با معاویه , راه حل دیگرى نماند. بارى , معاویه وقتى وضع را مساعد یافت , امام حسن (ع ) پیشنهاد صلح کرد. امام حسن براى مشورت با سپاهیان خود خطبه اى ایراد فرمود و آنها را به جانبازى و یا صلح - یکى از این دو راه تحریک و تشویق فرمود. عده زیادى خواهان صلح بودند. عده اى نیز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام پیشنهاد صلح معاویه مورد قبول امام حسن واقع شد, ولى این فقط بدین منظور بود که او را درقید و بند شرایط و تعهداتى گرفتار سازد که معلوم بود کسى چون معاویه دیر زمانى پاى بند آن تعهدات نخواهد ماند, و در آینده نزدیکى آنها را یکى پس از دیگرى زیر پاى خواهد نهاد, و در نتیجه , ماهیت ناپاک معاویه و عهد شکنى هاى او و عدم پاى بندى او به دین و پیمان , بر همه مردم آشکار خواهد شد. و نیز امام حسن (ع )با پذیرش صلح از بردار کشى و خونریزى که هدف اصلى معاویه بود و میخواست ریشه شیعه و شیعیان آل على (ع ) را به هر قیمتى هست , قطع کند, جلوگیرى فرمود. معاویه درپیشنهاد صلح هدفى جز مادیات محدود نداشت و میخواست که بر حکومت استیلا یابد. بر این پیمان , خدا و رسول خدا(ص ) و عده زیادى را شاهد گرفتند. معاویه به کوفه آمد با افراد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع ) اجرا شود و مسلمانان در جریان امر قرار گیرند. سیل جمعیت بسوى کوفه روان شد.ابتدا معاویه بر منبر آمد و سخنى چند گفت از جمله آنکه : هان اى اهل کوفه , میپیندارید که به خاطر نماز و روزه و زکوة وحج با شما جنگیدم ؟ با اینکه میدانسته ام شما به جنگ بر خواستم که بر شما حکمرانى کنم و زمام امر شما رابدست گیرم , و اینک خدا مرا بدین خواسته نایل آورد , هر چند شما خوش ندارید,اکنون بدانید هر خونى که در این فتنه بر زمین ریخته شود هدر است و هر عهدى که با کسى بسته ام زیر دوپاى من است . بدین طریق عهد نامه اى را که خود نوشته و پیشنهاد کرده و پاى آنرا مهر نهاده بود زیر هر دوپاى خود نهاد و چه زود خود را رسوا کرد سپس حسن بن على (ع ) با شکوه و وقار امامت - چنانکه چشمها را خیره و حاضران رابه احترام وادار میکرد- بر منبر بر آمد و خطبه تاریخى مهمى ایراد کرد. او دروغ مى گوید. ما درکتاب خداى عز و جل و به قضاوت پیامبرش از همه کس به حکومت اولى تریم و لحظه اى که رسول خدا وفات یافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ایم . چون معاویه در سخنان خود به على (ع ) ناسزا گفت , حضرت امام حسن (ع ) پس ازمعرفى خود و برترى نسب و حسب خود و بر معاویه نفرین فرستاد و عده زیادى از مسلمانان در حضور معاویه آمین گفتند. امام حسن (ع ) پس از چند روزى آماده حرکت به مدینه شد. معاویه به این ترتیب خلافت اسلامى را در زیر تسلط خود آورده وارد عراق شد, و در سخنرانى عمومى رسمى , شرایط صلح را زیر پا نهاد و از هر راه ممکن استفاده کرد, و سخت ترین فشار و شکنجه را بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت . همسران و فرزندان امام حسن (ع ) دشمنان و تاریخ نویسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (ع ) داستانها پرداخته و حتى دوستان ساده دل سخنانى بهم بافته اند. اما آنچه تاریخ هاى صحیح نگاشته اند همسران امام (ع ) عبارتند از: ام الحق دختر طلحه بن عبید الله - حفصه دختر عبد الرحمن بن ابى بکر- هند دختر سهیل بن عمد و جعده دختر اشعث بن قیس . با این توجه که ام ولد هایش هم داخل در همین عددند. ام ولد کنیزى است که از صاحب خود داراى فرزند میشود و همین امر موجب آزادى او پس از مرگ صاحبش میباشد . فرزند آن حضرت از دختر و پسر 15 نفر بوده اند بنامهاى : زید , حسن , عمرو , قاسم , عبد الله , عبد الرحمن , حسن اثرم , طلحه , ام الحسن , ام الحسین , فاطمه ,ام سلمه , رقیه , ام عبد الله , و فاطمه. و نسل او فقط از دو پسرش حسن و زید باقى ماند و از غیر این دو انتساب با آن حضرت درست نیست .
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد، و آخر تابع له علی ذلک، اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله، اللهم العنهم جمیعا.
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
شنبه 88 اردیبهشت 12 ساعت 7:26 عصر
|