این صدای تپش قلبم نیست *** در حسینیه دل سینه زنیست
موج وبلاگی محرم انگار همین دیروز بود که تکیه آقا اباعبدالله رو داشتیم میزدیم؛ داربستا، برزنتا، نایلونهای محافظ، بنرا و ... . به یه چشم به هم زدنی 11 شب مراسم هیئت تموم شد. آقاجان می دونم اونطور که باید خوب نوکری نکردم ولی خدا رو شکر همین که توفیق خدمت تو دستگاه اهل بیت رو بهم دادی، برام خیلیه. در ظاهرم که شده یه چن روز تو محرم یه خورده حال و هوای کوچه ها و خیابونا عوض شده بود؛ خیلی از ماشینا به جای آهنگ های ترانه، مداحی میذاشتن(که البته خود اونم جای بحث داره)، طرح و شکل بنرا و اقلام تبلیغاتی عوض شده، ایستگاه های صلواتی بعضی جاها خودنمایی می کردن، لباس های مشکی که تن عزادارای حسینی بود جلب توجه میکرد، سه چهار روز آخر لباسایی که بچه های کوچیک و شیرخواره ها تنشون کرده بودن یه صفای دیگه داشت... . بازار سخنرانا و مداحا هم که حسابی داغ بود ... . فک کنم بهترین شب مراسم امسالمون( مث بعضی سالای قبل) شب علمدار کربلا، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بود. واقعا یه حس و حال دیگه ای داشت. قابل مقایسه با شبای قبل نبود و حتی کمبود اونا رو هم به نوعی میپوشوند؛ با اینکه شب خیلی سرد تاسوعا مسیر پرترافیک همیشگی رو به خاطر کمبود ماشین، یک ساعتم دیرتر از همیشه رسیدم خونه! هیئتم که رفتم سخنرانی تموم شده بود. از دلم نمیاد این ذکریم که همتون بلدین رو نگم و رد شم. بزارین برا چن لحظه هم که شده تو حال و هوای اون شب قرار بگیریم، ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، علمدار نیامد ... سقای حسین سید و سالار نیامد، علمدار نیامد ... . شب عاشورا هم که مث تموم سالای قبل مشغول آماده کردن غذای ظهر عاشورا بودیم تا بعد از نماز ظهر عاشورا که چندین ساله به جماعت بعد از اتمام مراسم برگزار میشه، از سوگواران حسینی پذیرایی کنیم. و صد البته خاطره تلخ روز عاشورای پارسال ... دل همه محبین اهل بیت و اکثر قریب به اتفاق مردم کشورمون رو خون کرده بود. خدا مسببین و عواملش رو لعنت کنه ان شاءالله. جوابشون رو پرچمدار کربلا و سقای دشت نینوا، آقامون و دلبرمون، قمر منیر بنی هاشم حتما داده و خواهد داد. شام غریبانم که واقعا نمیدونی برای چی و برا کی گریه کنی، اصلا روضه لازم نیس ... برا دل پر از درد و غم حضرت ام المصائب زینب کبری سلام الله علیها گریه کنی ( که تازه رنج و درداش شروع میشه)، یا برا طفا سه ساله ابی عبدالله، یا واسه غارت و چپاول از قافله کربلائیان و شهدا و کار اون ساربان ملعون( که انگشترو با دست و گوشواره رو با گوش میبردن) یا به خاطر بی حرمتی و بی حیایی نسبت به اهل حرم ... . آجرک الله یا صاحب الزمان فی مصیبت جدک الحسین! الانم که این متنو دارم مینویسم چن روزه که تکیه رو جم کردیم و تا سال دیگه ... . خدا ان شاءالله که توفیق نوکری و خدمت به ارباب بی کفن و دوستدارانشو از ما نگیره و لحظه ای و کمتر از لحظه ای ما رو از اهل بیت علیهم السلام جدا نکنه! خدایا همه ما رو عاقبت بخیر کن! خوشم که نام حسینم ز لب نیفتاده، یگانه پشت و پناهی که داشتم دارم لباس نوکری او لباس فخر من است، مدال خدمت شاهی که داشتم ، دارم
پ ن : دعوت شده از طرف دوست گرامی فرزند خاک برای موج وبلاگی. از دوستان عزیز دیگه هم دعوت میکنم تا در این موج وبلاگی ما رو همراهی کنن.
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
یکشنبه 89 دی 5 ساعت 4:50 عصر
|
جملاتی از امام حسین علیه السلام در سوگ عزیزانش
امام حسین (علیه السلام) در سوگ ده تن از افراد مورد علاقه و یاران خویش که با حزن و اندوه سخن گفت، عبارت بودند از:
اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنِ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ عَلى قَتْلِهِ اَللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً.
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
شنبه 89 آذر 27 ساعت 1:40 عصر
|
شهادت جناب قاسم بن الحسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام
قاسم بن الحسین علیه السلام به عزم جهاد قدم به سوی معرکه نهاد، چون حضرت سیدالشهداء علیه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد که جان گرامی بر کف دست نهاده آهنگ میدان کرده، بیتوانی پیش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر کشید و هر دو تن چندان بگریستند که در روایت وارد شده حَتّی غٌشِی عَلَیْهِما، پس قاسم گریست و دست و پای عم خود را چندان بوسید تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم علیه السلام به میدان آمد در حالی که اشکش به صورت جاری بود و میفرمود: سِبْطِ النَّبِیّ الْمُصْطَفی الْمُؤْتَمِن اِنْ تَنْکرُوٌنی فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ
پس کارزار سختی نمود و به آن صغر سن و خردسالی سی و پنج تن را به درک فرستاد. حمید بن مسلم گفته که من در میان لشکر عمر سعد بودم پسری دیدم که به میدان آمده گویا صورتش پاره ماه است و پیراهن و ازاری در برداشت و نعلینی در پا داشت که بند یکی از آنها گیسخته شده بود و من فراموش نمیکنم که بند نعلین چپش بود، عمرو بن سعد ازدی گفت: به خدا سوگند که من بر این پسر حمله میکنم و او را به قتل میرسانم، گفتم سبحان الله این چه اراده است که نمودهای؟ این جماعت که دور او را احاطه کردهاند از برای کفایت امر او بس است دیگر ترا چه لازم است که خود را در خون او شریک کنی؟ گفت به خدا قسم که از این اندیشه برنگردم، پس اسب برانگیخت و رو برنگردانید تا آنگاه که شمشیری بر فرق آن مظلوم زد و سر او شکافت پس قاسم به صورت بر روی زمین افتاد و فریاد برداشت که یا عماه چون صدای قاسم به گوش حضرت امام حسین علیه السلام رسید تعجیل کرد مانند عقابی که از بلندی به زیر آمد صفها را شکافت و مانند شیر غضبناک حمله بر لشکر کرد تا به عمرو (لعین) قاتل جناب قاسم رسید، پس تیغی حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پیش داد حضرت دست او را از مرفق جدا کرد پس آن ملعون صیحه عظیمی زد. لشکر کوفه جنبش کردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام علیه السلام بربایند همینکه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و کشته شد. پس چون گرد و غبار معرکه فرو نشست دیدند امام علیه السلام بالای سر قاسم است و آن جوان در حال جان کندنست و پای به زمین میساید و عزم پرواز به اعلی علیین دارد و حضرت میفرماید سوگند با خدای که دشوار است بر عم تو که او را بخوانی و اجابت نتواند و اگر اجابت کند اعانت نتواند و اگر اعانت کند ترا سودی نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتی که ترا کشتند. هذا یَوْم وَاللهِ کَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ. آنگاه قاسم را از خاک برداشت و در بر کشید و سینه او را به سینه خود چسبانید و به سوی سراپرده روان گشت در حالی که پاهای قاسم در زمین کشیده میشد. پس او را برد در نزد پسرش علی بن الحسین علیه السلام در میان کشتگان اهلبیت خود جای داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهی که این جماعت مار ا دعوت کردند که یاری ما کنند اکنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما یار شدند، ای داور دادخواه این جماعت را نابود ساز و ایشان را هلاک کن و پراکنده گردان و یکتن از ایشان را باقی مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ایشان مگردان. آنگاه فرمود ای عموزادگان من صبر نمائید ای اهلبیت من شکیبائی کنید و بدانید بعد از این روزخواری و خذلان هرگز نخواهید دید. مخفی نماند که قصه دامادی جناب قاسم علیه السلام در کربلا و تزویج او فاطه بنت الحسین (ع) را صحت ندارد چه آنکه در کتب معتبره به نظر نرسیده و به علاوه آنکه حضرت امام حسین علیه السلام را دو دختر بوده چنانکه در کتب معتبره ذکر شده، یکی سکینه که شیخ طبرسی فرمود: سیدالشهداء علیه السلام او را تزویج عبدالله کرده بود و پیش از آنکه زفاف حاصل شود عبدالله شهید گردید. و دیگر فاطمه که زوجه حسن مثنی بوده که در کربلا حاضر بود چنانکه در احوال امام حسین علیه السلام به آن اشاره شده، و اگر استناداً به اخبار غیر معتبره گفته شود که جناب امام حسین علیه السلام را فاطمه دیگر بوده گوئیم که او فاطمه صغری است و در مدینه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن علیهماالسلام بست و الله تعالی العالم. شیخ اجل محدث متتبع ماهر ثقه الاسلام آقای حاج میرزا حسین نوری نور الله مرقده در کتاب لؤلؤ و مرجان فرموده و به مقتضای تمام کتب معتمده سالفه مولفه در فن حدیث و انساب و سیر نتوان برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دختر قابل تزویج بیشوهری پیدا کرد که این قضیه قطع نظر از صحت و قسم آن به حسب نقل و قوعش ممکن باشد. اما قصه زبیده و شهربانو و قاسم ثانی در خاک ری و اطراف آن که در السنه عوام دائر شده، پس از آن خیالات واهیه است که باید در پشت کتاب رموز حمزه و سایر کتابهای معجوله نوشت، و شواهد کذب بودن آن بسیار است، و تمام علمای انساب متفقند که قاسم بن الحسن (ع) عقب ندارد انتهی کلامع رفع مقامه. بعضی از ارباب مقاتل گفتهاند که بعد از شهادت جناب قاسم علیه السلام بیرون شد به سوی میدان عبدالله بن الحسن علیه السلام و رجز خواند: ضْرغامُ اجامٍ وَ لَیْثٌ قَسْوَرَه اِنْ تُنْکِرُونی فَانَا ابْنُ حَیْدَرَه
و حمله کرد و چهارده تن را به خاک هلاک افکند، پس هانی بن ثبیت خضرمی بر وی تاخت و او را مقتول ساخت پس صورتش سیاه گشت. و ابوالفرج گفته که حضرت ابوجعفر باقر علیه السلام فرموده که حرمله بن کاهل اسدی او را به قتل رسانید. مؤلف گوید: که مقتل عبدالله را در ضمن مقتل جناب امام حسین علیه السلام ایراد خواهیم کرد انشاءالله تعالی. و ابوبکر بن الحسن (ع) که مادرش ام ولد بوده و با جناب قاسم علیه السلام برادر پدر مادری بود، عبدالله بن عقبه غنوی او را به قتل رسانید. و از حضرت باقر علیه السلام مرویست که عقیه غنوی او را شهید کرد، و سلیمان بن قته اشاره به او نمود در این شعر: وَ فی اَسَدٍ اُخْری تُعَدُّو تُذْکَرُ وَ عِنْدَ غَنِیّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا برگرفته از کتاب منتهی الامال ، اثر حاج شیخ عبّاس قمی
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
یکشنبه 89 آذر 21 ساعت 4:53 عصر
|
||||||||||||