زیارت عاشورا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
«ایهاالناس بدانید گدای حسنم»
دانش و دارایی، هر عیبی را می پوشانند و تنگدستی و نادانی، هرگونه عیبی را آشکار می سازند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

صلح یا صلاح...؟

 

صلح حسن (ع) یا به عبارتى متارکه و آتش بس وى با معاویه را شاید بتوان یکى از دشوارترین مراحل سیر امامت در دنیاى اسلام نامید. این انقلابى‏ترین نرمش تاریخ، و تحمل رنج طاقت فرساى آن، که هیچ کس جز پسر على (ع) آن هم توسط درک عالیترین درجات ایمان قادر به انجامش نبوده و نخواهد بود، همواره بحث‏انگیز و سوال آفرین بوده است، و متاسفانه غرض ورزان به قلم غرض، و جاهلان به دیده جهل، این شگرد ایمانى را در پرده تحریف و ابهام پیچیده‏اند.

امامان همگى، مظهر تقوى و روش هستند، تقوى در همگى شان مشترک، و روش در تمامى شان متفاوت است.

روش على (ع) در دو مرحله: سکوت و خروش: راهگشاى امت مى‏گردد. شیوه حسن (ع) در مرحله اول روش پدر، و راه حسین (ع) در مرحله دوم آن شکل مى‏گیرد. على (ع) بى سکوت، خروش و شهادتى هشدار دهنده و حیاتبخش نمى‏داشت، فریاد و جانفشانى حسین (ع) نیز بدون صلح برادر، این چنین در تاریخ به ثبت نمی رسید.

آنان که حسن (ع) را به عافیت اندیشى متهم کرده‏اند، و آنان هم که تحت تاثیر شور و احساس، آرزو کرده‏اند که «اى کاش او نیز شهادت را بر مى‏گزید و از ساباط (نام مکان صلح، نام روز صلح، همان صلح انقلابى و تاریخ ساز حسن (ع)، و به عبارتى دیگر روز عاشوراى حسن (ع) عاشوراى دیگر، و از کوفه، کربالاى دیگر مى‏ساخت، هر دو در اشتباهند.

 

گزینش موثرترین شیوه مبارزه

چه بسا تحمل شهادت براى حسن(ع) آسانتر بود، اما او نیز مانند سایر امامان باید تنها به فکر نجات اسلام و مسلمین، و برگزیدن موثرترین شیوه و مستى مبارزه، مى‏بود. با کمى تفحص مى‏یابیم که در دوران حسن(ع) هیچ روش دیگرى جز صلح، آن هم به هدف ماندن براى پر پیام‏تر رفتن، و زنده بودن براى بهتر مردن، به کار نمى‏آمد. اگر حسن(ع) در آن تنهایى و بى یاورى، مانند برادر قیام مسلحانه مى‏کرد و شهید مى‏شد، امامت تداوم نمى‏یافت.

شاید اگر او هم مانند برادر حتى هفتاد و دو یار صدیق و جانباز مى‏داشت، به آن خروش دست مى‏زد، اما وقتى دشمن آن گونه اطراف او را از یاور تهى مى‏کند که حتى همسرش را براى مسموم کردنش، تحت فرمان مى‏گیرد و امراى سپاهش را براى «کت بسته» تحویل دادن او به معاویه، به معامله وا مى‏دارد، و در نهایت، فرمانده سپاهى را که براى قیام باید از او کمک بگیرد، بر علیه‏اش به طغیان مى‏کشاند، چه راهى جز صلح پیش پایش مى‏ماند؟

به تنها کسى که مى‏توانست اعتماد کند، همان حسینى بود که فرداى پر پیام عاشورا، منتظرش نشسته بود. بى انصافى است اگر اذعان نکنیم که شهادت کربلا پیش از آنکه حسینى باشد، حسنى است و چهره حسن را در روزى که در صحنه فداکارى با نقشى از یک قهرمان نستوه و پایدار، و در چهره مظلومانه یک از پا ننشسته مغلوب، صلح را بتحمیل، تحمل مى‏کند، با بیدارى ننگریم.

بى تردید، اگر معاهده حسن(ع) با معاویه نبود و محک آزمودن در شکستن مفاد آن، به وسیله همین صلح به مردم داده نمى‏شد، قیام حسین(ع) نیز به وقوع نمى‏پیوست. اگر شرط حسن(ع) با معاویه که او را از تعیین جانشین محروم مى‏ساخت برقرار نمى‏شد، تا معاویه آن را با انتصاب یزید بشکند، نه حسین(ع) دستاویز مشهودى براى قیام مى‏داشت، و نه پیروانش دلیل واضح براى استدلال... .

 

بزرگترین تجسم خواستن و نتوانستن!

به برکت قیام حسن(ع)، و قیام فریادگونه حسین(ع)، نقطه‏هاى پوشیده، عریان شدند و فکرهاى نهان، عیان گشتند. این بغض اسلام بود که در حسن(ع) نهفت و نهفت...، و در حسین به فریاد شکست، و شالوده امامت بود که خون جگر حسن(ع) نطفه بست، و در خون پیکر حسین(ع) به بلوغ رسید.<>

حسن(ع)، بزرگترین تجسم خواستن و نتوانستن بود. سربازى که در جنگها، یکه تازیش حیرتها مى‏آفرید، و خلفى که در مکتب رشادت تا شهادت پدر، از ارث و آموزش بهره برده بود، آنجا که رسالت را در میدان امامت، تنها در صلح، ممکن دید، چه بزرگوارانه و پرشکیب، آن را پذیرفت، که تحمل کرد. این، زیبایى روش حسن(ع) بود نه کیفیتى دیگر، که سکوت و صلح را تنها بر لبه شمشیرش نشاند، و راههاى دیگر اسلام را در حصار پناه مصون داشت. زبان برنده و خطبه‏هاى کوبنده و کلام توفنده‏اش سکوت شمشیر را بکمال جبران کردند، و مستعدترین زمینه را براى قیام خونین برادر فراهم ساختند تا بدانجا که معاویه از سخن گفتنش مى‏هراسید و رندان مزدور را بر آن داشت تا رشته کلام را از این صاحب بر حقش، به سرقت برده و حتّى الامکان به وى اجازه صحبت در مجامع را ندهند.

 

جهاد در وسیعترین میدانها

او بزرگترین قدم اصلاحى را برداشت، و در هنگامه‏اى که فتنه و سلاح، حاکم بود، درهاى مکتب اخلاق، محبت و اصلاح را گشود، و مانند مصلحى که جز به صلاح نمى‏اندیشد، نام را به رضاى خدا فروخت. او صلح را در ابتداى راه برنگزید، بلکه در انتهاى آن، و پس از شکست در همه جبهه‏هاى جهاد، گردن نهاد جهاد دردناک او در وسیعترین میدآنهاو گسترده‏ترین ابعاد صورت گرفت. در جبهه مبارزه با دشمن، هم لشکر و هم سنگر را به آزمون گذاشت و هم مقابله با فتنه‏ها و نیرنگها را. در جهاد با اصحاب منافق، ازنیروى اصلاح و ارشاد کمک گرفت و در جهاد با نفس، از مهار خشم و تحمل صلحى تحمیلى.

با نظرى حتى اجمالى بر جهادهاى این مظلوم خاموش، هر اعتراضى اعتذار مى‏شود و هر ایرادى ستایش.

 

منبع :

  مجله زن روز در عهد طاغوت، بدون ذکر نام نویسنده مقاله.

 

 



نوشته شده توسط : محبان الحسن | شنبه 88 بهمن 24 ساعت 3:55 عصر

گفتار امام پیرامون انگیزه‏هاى صلح

 

 

امام مجتبى علیه السلام در پاسخ شخصى که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، انگشت روى این حقایق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود:

من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر یارانى داشتم شبانه روز با او مى‏جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب مى‏شناسم و بارها آنها را امتحان کرده‏ام. آنها مردمان فاسدى هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمانهاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه مى‏کنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.(1)

پشواى دوم که از سستى و عدم همکارى یاران خود بشدت ناراحت و متاثر بود، روزى خطبه‏اى ایراد فرمود و طى آن چنین گفت:

در شگفتم از مردمى که نه دین دارند و نه شرم و حیا. واى بر شما! معاویه به هیچ یک از وعده‏هایى که در برابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد. اگر من با معاویه بیعت کنم، وظایف شخصى خود را بهتر از امروز مى‏توانم انجام بدهم، ولى اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهد گذاشت آیین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم.

به خدا سوگند (اگر به علت سستى و بی وفایى شما) ناگزیر شوم زمامدارى مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنى امیه هرگز روى خوشى و شادمانى نخواهید دید و گرفتار انواع اذیتها و آزارها خواهید شد.

هم اکنون گویى به چشم خود مى‏بینم که فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ایستاده و درخواست آب و نان خواهند کرد؛ آب و نانى که از آن فرزندان شما بوده و خداوند آن را براى آنها قرار داده است، ولى بنى امیه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خود محروم خواهند ساخت.

آنگاه امام افزود:

اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى مى‏کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمى‏کردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است....(2)

امام مجتبى علیه السلام که ماهیت پلید حکومت معاویه را بخوبى مى‏شناخت، روزى در مجلسى که معاویه حاضر بود، سخنانى ایراد کرد و ضمن آن فرمود: «سوگند به خدا، تا زمانى که زمام امور مسلمانان در دست بنى امیه است، مسلمانان روى رفاه و آسایش نخواهند دید»   (3).

و این، هشدارى بود به عراقیان که بر اثر سستى و به امید راحتى و آسایش، تن به جنگ با معاویه ندادند، غافل از اینکه در حکومت معاویه هرگز به امید و آرزوى خود دست نمى‏یابند.

 

پی نوشت ها :

(1)   مجلسى، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1393 ه".ق، ج 44، ص 147- طبرسى، احتجاج، نجف، المطبعة المرتضویة، ص 157.

(2)   شبر، سید عبدالله، جلأالعیون، قم، مکتبة بصیرتى، ج 1، ص 345-346

(3)   ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیة، 1961 م، ج 16، ص 28.

 

 



نوشته شده توسط : محبان الحسن | جمعه 88 بهمن 23 ساعت 5:56 عصر

شناخت مختصرى اززندگانى امام حسن(ع)

تولد و کودکى.

امام حسن  فرزند امیر مؤمنان على بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا (س) دختر پیامبر خدا  (ص) است .

امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت .وى نخستین پسرى بود که خداوند متعال به خانواده على و فاطمه عنایت کرد.رسول اکرم (ص ) بلا فاصله پس از ولادتش , او را گرفت و در گوش چپش اقامه گفت .سپس براى او بار گوسفندى قربانى کرد, سرش را تراشید و هموزن موى سرش -که یک درم و چیزى افزون بود - نقره به مستمندان داد.

پیامبر (ص ) دستور داد تاسرش را عطر آگین کنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هموزن موى سرنوزاد سنت شد.

این نوزاد را حسن نام داد و این نام در جاهلیت سابقه نداشت .کنیه او را ابومحمد نهاد و این تنها کنیه اوست . لقب هاى او سبط, سید, زکى , مجتبى است که از همه معروفتر مجتبى میباشد.

پیامبر اکرم (ص ) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصى داشت و بارها میفرمودکه حسن و حسین فرزندان منند و به پاس همین سخن على به سایر فرزندان خودمیفرمود : شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند .

امام حسن هفت سال و خردهاى زمان جد بزرگوارش را درک نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیامبر (ص ) که با رحلت حضرت فاطمه دوماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت ، تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت .

امام حسن (ع ) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت به امامت رسید و مقام خلافت ظاهرى را نیز اشغال کرد و نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت .
در این مدت معاویه که دشمن سرسخت على (ع )و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت ( در آغاز به بهانه خونخواهى عثمان و درآخر آشکارا به طلب خلافت ) جنگیده بود ، به عراق که مقرخلافت امام حسن (ع ) بودلشکر کشید و جنگ را آغاز کرد.

ما دراین باره کمى بعد تر سخن خواهیم گفت .

امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پیکر و بزرگوارى به رسول اکرم (ص )بسیار مانند بود.
وصف کنندگان آن حضرت او را چنین توصیف کرده اند:.

داراى رخسارى سفید آمیخته به اندکى سرخى , چشمانى سیاه , گونهاى هموار,محاسنى انبوه , گیسوانى مجعد و پر, گردنى سیمگون , اندامى متناسب , شانهیى عریض ,استخوانى درشت , میانى باریک , قدى میانه , نه چندان بلند و نه چندان کوتاه .سیمایى نمکین و چهرهاى در شمار زیباترین و جذاب ترین چهره ها .

ابن سعد گفته است که حسن و حسین به ریگ سیاه , خضاب میکردند .

کمالات انسانى.

امام حسن (ع ) در کمالات انسانى یادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خودبود. تا پیغمبر (ص ) زنده بود, او و برادرش حسین در کنار آن حضرت جاى داشتند,گاهى آنان را بر دوش خود سوار میکرد و میبوسید و میبویید.

از پیغمبر اکرم (ص ) روایت کرده اند که درباره امام حسن و امام حسین (ع )میفرمود: این دو فرزند من امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند ( کنایه از این که در هر حال امام و پیشوایند ).
امام حسن (ع ) بیست و پنج بار حج کرد, پیاده , درحالى که اسبها نجیب را با او یدک میکشیدند.
هرگاه از مرگ یاد میکرد میگریست و هر گاه از قبر یاد میکردمیگریست , هر گاه به یاد ایستادن به پاى حساب میافتاد آن چنان نعره میزد که بیهوش میشد و چون به یاد بهشت و دوزخ میافتاد, همچون مار گزیده به خود میپیچید.

از خدا طلب بهشت میکرد و به او از آتش جهنم پناه میبرد.چون وضو میساخت و به نماز میایستاد, بدنش به لرزه میافتاد و رنگش زرد میشد.

سه نوبت دارائیش رابا خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود براى خدا گذشت .
گفته اندک : امام حسن (ع ) در زمان خودش عابد ترین و بى اعتنا ترین مردم به زیور دنیا بود.
در سرشت و طینت امام حسن (ع ) برترین نشانه هاى انسانیت وجود داشت .

هرکه او را میدید به دیده اش بزرگ میآمد و هر که با او آمیزش داشت بدو محبت میورزید و هر دوست یا دشمنى که سخن یا خطبه او را میشنید, به آسانى درنگ میکردتا او سخن خود را تمام کند و خطبه اش را به پایان برد.

محمد بن اسحاق گفت : پس از رسول خدا (ص ) هیچکس از حیث آبرو و بلندى قدر به حسن بن على نرسید.

بر درخانه فرش میگستردند و چون از خانه بیرون میآمد و آنجا مینشست راه بسته میشد وبه احترام او کسى از برابرش عبور نمیکرد و او چون میفهمید, برمیخاست و به خانه میرفت و آن گاه مردم رفت و آمد میکردند.

در راه مکه از مرکبش فرود آمد وپیاده به راه رفتن ادامه داد.

در کاروان همه از او پیروى کردند حتى سعد بن ابى وقاص پیاده شد و در کنار آن حضر ت راه افتاد.
ابن عباس که از امام حسن و امام حسین (ع ) مسن تر بود, رکاب اسبشان رامیگرفت و بدین کار افتخار میکرد و میگفت : اینها پسران رسول خدایند.

با این شأ ن و منزلت , تواضعش چنان بود که : روزى بر عده اى مستمند میگذشت ,آنها پاره هاى نان را بر زمین نهاده و خود روى زمین نشسته بودند و میخوردند, چون حسن بن على را دیدند گفتند: اى پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو.امام حسن (ع ) فورا از مرکب فرود آمد و گفت : خدا متکبرین را دوست نمى دارد. و باآنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به میهمانى خود دعوت کرد, هم غذا به آنان داد و هم پوشاک .

در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند.

از جمله مدائنى روایت کرده که : حسن و حسین و عبدالله بن جعفر به راه حج میرفتند.توشه و تنخواه آنان گم شد.گرسنه و تشنه به خیمه اى رسیدند که پیر زنى در آن زندگى میکرد.از او آب طلبیدند.
گفت این گوسفند را بدوشید وشیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین کردند . سپس از او غذا خواستند.گفت همین گوسفند را داریم بکشید و بخورید.یکى از آنان گوسفند را ذبح کرد و از گوشت آن مقدارى بریان کرد و همه خوردند وسپس همانجا به خواب رفتند.هنگام رفتن به پیر زن گفتند: ما از قریشیم به حج میرویم .چون باز گشتیم نزد ما بیا با تو به نیکى رفتار خواهیم کرد. و رفتند.
شوهر زن که آمد و از جریان خبر یافت , گفت : واى بر تو گوسفند مرا براى مردمى ناشناس میکشى آنگاه میگویى از قریش بودند؟ روزگارى گذشت و کار بر پیر زن سخت شد, از آن محل کوچ کرد و به مدینه عبورش افتاد.حسن بن على (ع ) او را دید و شناخت .پیش رفت و گفت : مرا میشناسى ؟ گفت نه .گفت : من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم .و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند.آن گاه او را نزد برادرش حسین بن على فرستاد. آن حضرت نیز همان اندازه به اوبخشش فرمود.
او را نزد عبد الله بن جعفر فرستاد او نیز عطایى همانند آنان به اوداد. حلم و گذشت امام حسن (ع ) چنان بود که به گفته مروان , با کوهها برابرى میکرد.

بیعت مردم با حسن بن على (ع ).

هنگامیکه حادثه دهشتناک ضربت خوردن على (ع ) در مسجد کوفه پیش آمد و مولى (ع ) بیمار شد به حسن دستور که در نماز بر مردم امامت کند, و در آخرین لحظات زندگى , او را به این سخنان وصى خود قرار داد: پسرم فرزندانش و رؤساى شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت ،کتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس فرمود: پسرم سلاحم را به تو تحویل دهم .همچنانکه آن حضرت مرا وصى خود ساخته و کتاب و سلاحش را به من داده است و مرا مأ مور کرده که به تو دستور دهم در آخرین لحظات زندگیت , آنها را به برادرت حسین بدهى . امام حسن (ع ) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد . خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش , على علیه السلام با مردم سخن بگوید . آنگاه پس از حمدو ثناى بر خداوند متعال و رسول مکرم (ص ) چنین گفت : همانا دراین شب آن چنان کسى وفات یافت که گذشتگان بر او سبقت نگرفتهاند و آیندگان بدو نخواهند رسید. و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و کوشش هائى که على (ع ) در راه اسلام انجام داد وپیروزیها که در جنگها نصیب وى شد, سخن گفت و اشاره کرد که از مال دنیا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهمیه اش از بیت المال , که میخواست با آن خدمتکارى براى اهل و عیال خود تهیه کند. در این موقع در مسجد جامع که مالامال از جمعیت بود, عبیدالله بن عباس بپاخاست و مردم را به بیعت با حسن بن على تشویق کرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت کردند. واین روز, همان روز وفات پدرش , یعنى روز بیست و یکم رمضان سال چهلم از هجرت بود.

مردم کوفه و مدائن و عراق و حجاز و یمن همه با میل با حسن بن على بیعت نمودند که رمضان سال چهلم از هجرت بود. خواست از راهى دیگر برود و با او همان رفتارى پیش گیرد که باپدرش پیش گرفته بود.

پس از بیعت مردم , به ایراد خطبهاى پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بیت پیغمبر (ص ) که یکى از دو یادگار گران وزن و در ردیف قرآن کریم هستند تشویق فرمود, و آنها را از فریب شیطان و شیطان صفتان بر حذر داشت . بارى , روش زندگى امام حسن (ع ) در دوران اقامتش در کوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مایه امید کسان ساخته بود.

حسن بن على (ع ) شرایط رهبرى را در خودجمع داشت زیرا اولا فرزند رسول خدا (ص ) بود ودوستى او یکى از شرایط ایمان بود , دیگر آنکه لازمه بیعت با او این بود که از او فرمانبردارى کنند . امام (ع ) کارها را نظم داد و والیان براى شهرها تعیین فرمود و انتظام امور را بدست گرفت . اما زمانى نگذشت که مردم چون امام حسن (ع ) را مانند پدرش دراجراى عدالت و احکام و حدود اسلامى قاطع دیدند, عده زیادى ازافراد با نفوذ به توطئه هاى پنهانى دست زدند و حتى در نهان به به معاویه نامه نوشتند و او را به حرکت به سوى کوفه تحریک نمودند , و ضمانت کردند که هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن على (ع ) نزدیک شود , حسن را دست بسته تسلیم او میکنند یا ناگهان او رابکشند . خوارج نیز بخاطر وحدت نظرى که در دشمنى با حکومت هاشمى داشتند در این توطئه ها با آنها همکارى کردند.
در برابر این عده منافق , شیعیان على (ع ) و جمعى از مهاجر و انصار بودند که به کوفه آمده و در آنجا سکونت اختیار کرده بودند.

این بزرگمردان مراتب اخلاص وصمیمیت خود را در همه مراحل - چه در آغاز بعد از بیعت و چه در زمانى که امام (ع ) دستور جهد داد ثابت کردند.

امام حسن (ع ) وقتى طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید با نامه هایى او را به اطاعت ،  عدم توطئه و خونریزى فرا خواند ولى معاویه در جواب امام (ع ) تنها به این امر استدلال مى کرد که : من معاویه در نامه هاى خود با اقرار به شایستگى امام حسن (ع ) مى نوشت :  پس از من خلافت از آن توست زیرا تو از هر کس بدان سزاوار ترى و در آخرین جوابى که به فرستادگان امام حسن (ع ) داد این بود که برگردند, میان ما و شمابجز شمشیر نیست .

و بدین ترتبیب دشمنى و سرکشى از طرف معاویه شروع شد و او بود که با امام زمانش گردنکشى آغاز کرد.
معاویه با توطئه هاى زهرآگین و انتخاب موقع مناسب موقع مناسب و ایجاد روح اخلالگرى و نفاق , توفیق یافت . او با خریدارى وجدانهای پست و پراکندن انواع دروغ و انتشار روحیه یأ س و در مردم  سست ایمان , را به نفع خود فراهم میکرد و از سوى دیگر, همه سپاهیانش را به بسیج عمومى فراخواند.
امام حسن (ع ) نیز تصمیم خود را براى پاسخ به ستیزه جویى معاویه دنبال کرد و رسمااعلان جهاد داد.
اگر در لشکر معاویه کسانى بودند که به طمع زر آمده بودند و مزدوردستگاه حکومت شام میبودند, اما در لشکر امام حسن (ع ) چهره هاى تابناک شیعیانى دیده میشد مانند حجر بن عدى , ابو ایوب انصارى, و عدى بن حاتم ... که به تعبیرامام (ع ) یک تن از آنان افزون از یک لشکر بود .
اما در برابر این بزرگان ,افراد سست عنصرى نیز بودند که جنگ را با گریز جواب مى دادند, و در نفاق افکنى توانایى داشتند, و فریفته زر و زیور دنیا میشدند.

امام حسن(ع ) از آغاز این ناهماهنگى بیمناک بود.مجموع نیروهاى نظامى عراق را 350 هزار نوشته اند.
امام حسن (ع ) در مسجد جامع کوفه سخن گفت و سپاهیان را به عزیمت بسوى نخیله تحریض فرمود.
عدى بن خاتم نخسین کسى بود که پاى در رکاب نهاد و فرمان امام را اطاعت کرد.بسیارى کسان دیگر نیز از او پیروى کردند.امام حسن (ع ) عبید الله بن عباس را که از خویشان امام و از نخستین افرادى بودکه مردم را به بیعت امام تشویق کرد , با دوازده هزار نفر به مسکن که شمالى ترین نقطه در عراق هاشمى بود اعزام فرمود.

اما وسوسه هاى معاویه او را تحت تأ ثیرقرار داد و مطمئن ترین فرمانده امام را, معاویه در مقابل یک میلیون درم که نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود کشاند.در نتیجه , هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهى نیز به دنبال او از به اردوگاه شتافتند و دین خود را به دنیا فروختند.پس از عبید الله بن عباس , نوبت فرماندهى به قیس بن سعد رسید. لشکریان مقتول شدن او, روحیه سپاهیان امام حسن (ع ) را ضعیف نمودند.عده اى از کارگزاران معاویه که به (مدائن ) آمدند و با امام حسن (ع ) ملاقات کردند, نیز زمزمه پذیرش صلح را بوسیله امام (ع ) در بین مردم شایع کردند.

از طرفى یکى از خوارج تروریست نیزه اى بر ران حضرت امام حسن زد. به حدى که استخوان ران آن حضرت آسیب دید و جراحتى سخت در ران آن حضرت پدید آمد. به هرحال وضعى براى امام (ع ) پیش آمد که جز صلح با معاویه , راه حل دیگرى نماند. بارى , معاویه وقتى وضع را مساعد یافت , امام حسن (ع ) پیشنهاد صلح کرد. امام حسن براى مشورت با سپاهیان خود خطبه اى ایراد فرمود و آنها را به جانبازى و یا صلح - یکى از این دو راه تحریک و تشویق فرمود. عده زیادى خواهان صلح بودند. عده اى نیز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام پیشنهاد صلح معاویه مورد قبول امام حسن واقع شد, ولى این فقط بدین منظور بود که او را درقید و بند شرایط و تعهداتى گرفتار سازد که معلوم بود کسى چون معاویه دیر زمانى پاى بند آن تعهدات نخواهد ماند, و در آینده نزدیکى آنها را یکى پس از دیگرى زیر پاى خواهد نهاد, و در نتیجه , ماهیت ناپاک معاویه و عهد شکنى هاى او و عدم پاى بندى او به دین و پیمان , بر همه مردم آشکار خواهد شد.

و نیز امام حسن (ع )با پذیرش صلح از بردار کشى و خونریزى که هدف اصلى معاویه بود و میخواست ریشه شیعه و شیعیان آل على (ع ) را به هر قیمتى هست , قطع کند, جلوگیرى فرمود.
بدین صورت چهره تابناک امام حسن (ع ) - همچنان که جد بزرگوار رسول الله (ص ) پیش بینى فرمود بود - بعنوان مصلح اکبر در افق اسلام نمودار شد.

معاویه درپیشنهاد صلح هدفى جز مادیات محدود نداشت و میخواست که بر حکومت استیلا یابد.
اما امام حسن (ع ) بدین امر راضى نشد مگر بدین جهت که مکتب خود و اصول فکرى خودرا از انقراض محفوظ بدارد و شیعیان خود را از نابودى برهاند. از شرطهایى که در قرار داد صلح آمده بود اینهاست : معاویه موظف است درمیان مردم به کتاب و خدا و سنت رسول خدا (ص ) و سیرت خلفاى شایسته عمل کند و بعد از خود کسى را بعنوان خلیفه تعیین ننماید و مکرى علیه امام حسن (ع ) و اولاد على (ع ) و شیعیان آنها درهیچ جاى کشور اسلامى نیندیشد. و نیزسب و لعن بر على (ع ) را موقوف دارد و ضرر و زیانى به هیج فرد مسلمانى نرساند.

بر این پیمان , خدا و رسول خدا(ص ) و عده زیادى را شاهد گرفتند. معاویه به کوفه آمد با افراد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع ) اجرا شود و مسلمانان در جریان امر قرار گیرند. سیل جمعیت بسوى کوفه روان شد.ابتدا معاویه بر منبر آمد و سخنى چند گفت از جمله آنکه : هان اى اهل کوفه , میپیندارید که به خاطر نماز و روزه و زکوة وحج با شما جنگیدم ؟ با اینکه میدانسته ام شما به جنگ بر خواستم که بر شما حکمرانى کنم و زمام امر شما رابدست گیرم , و اینک خدا مرا بدین خواسته نایل آورد , هر چند شما خوش ندارید,اکنون بدانید هر خونى که در این فتنه بر زمین ریخته شود هدر است و هر عهدى که با کسى بسته ام زیر دوپاى من است .

بدین طریق عهد نامه اى را که خود نوشته و پیشنهاد کرده و پاى آنرا مهر نهاده بود زیر هر دوپاى خود نهاد و چه زود خود را رسوا کرد سپس حسن بن على (ع ) با شکوه و وقار امامت - چنانکه چشمها را خیره و حاضران رابه احترام وادار میکرد- بر منبر بر آمد و خطبه تاریخى مهمى ایراد کرد.
پس از حمد و ثناى خداوند جهان و درود فراوان بر رسول الله (ص ) چنین فرمود: ... به خدا سوگند من امید میدارم که خیرخواه ترین خلق براى خلق باشم و سپاس و منت خداى را که کینه هیچ مسلمانى را به دل نگرفته ام و خواستار ناپسندوناروا براى هیچ مسلمانى نیستم ... سپس فرمود: معاویه چنین پنداشته که من او را شایسته خلافت دیده ام و خود را شایسته ندیده ام .

او دروغ مى گوید. ما درکتاب خداى عز و جل و به قضاوت پیامبرش از همه کس به حکومت اولى تریم و لحظه اى که رسول خدا وفات یافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ایم .
آنگاه به جریان غدیر خم و غصب خلافت پدرش على (ع ) و انحراف خلافت از مسیر حقیقى اش اشاره کردو فرمود: این انحراف سبب شد که بردگان آزاد شده و فرزندانشان - یعنى معاویه و یارانش - نیز در خلافت طمع کردند .

چون معاویه در سخنان خود به على (ع ) ناسزا گفت , حضرت امام حسن (ع ) پس ازمعرفى خود  و برترى نسب و حسب خود و بر معاویه نفرین فرستاد و عده زیادى از مسلمانان در حضور معاویه آمین گفتند.
و ما نیز آمین میگوییم .

امام حسن (ع ) پس از چند روزى آماده حرکت به مدینه شد. معاویه به این ترتیب خلافت اسلامى را در زیر تسلط خود آورده وارد عراق شد, و در سخنرانى عمومى رسمى , شرایط صلح را زیر پا نهاد و از هر راه ممکن استفاده کرد, و سخت ترین فشار و شکنجه را بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت .
امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود که ده سال طول کشید , در نهایت شدت واختناق زندگى کرد و هیچگونه امنیتى نداشت , حتى در خانه نیز در آرامش نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجرى به تحریک معاویه بدست همسر خود (جعده ) مسموم و شهیدو در بقیع مدفون شد .

همسران و فرزندان امام حسن (ع )

دشمنان و تاریخ نویسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (ع ) داستانها پرداخته و حتى دوستان ساده دل سخنانى بهم بافته اند.

اما آنچه تاریخ هاى صحیح نگاشته اند همسران امام (ع ) عبارتند از: ام الحق دختر طلحه بن عبید الله - حفصه دختر عبد الرحمن بن ابى بکر-  هند دختر سهیل بن عمد و جعده دختر اشعث بن قیس .
بیاد نداریم که تعداد همسران حضرت در طول زندگیش از هشت یا ده به اختلاف دوروایت تجاوز کرده باشند.

با این توجه که ام ولد هایش هم داخل در همین عددند. ام ولد کنیزى است که از صاحب خود داراى فرزند میشود و همین امر موجب آزادى او پس از مرگ صاحبش میباشد . فرزند آن حضرت از دختر و پسر 15 نفر بوده اند بنامهاى :  زید , حسن  ,  عمرو , قاسم  , عبد الله , عبد الرحمن , حسن اثرم , طلحه , ام الحسن , ام الحسین , فاطمه ,ام سلمه , رقیه , ام عبد الله , و فاطمه. و نسل او فقط از دو پسرش حسن و زید باقى ماند و از غیر این دو انتساب با آن حضرت درست نیست .

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد، و آخر تابع له علی ذلک، اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله، اللهم العنهم جمیعا.



نوشته شده توسط : محبان الحسن | شنبه 88 اردیبهشت 12 ساعت 7:26 عصر

تمام آنچه در این وبلاگ می خوانید
شعر ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
پیش نویس قانون 2015 عاری سازی ایران از سلاح هسته ای
آقا جان بطلب یا امام رضا!
زبان حال امام حسن عسگری علیه السلام
تسلیت باد شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
آه کربلا، کربلا، کربلا
زمینه‏ ها و ریشه‏ های واقعه عاشورا در بیانات مقام معظم رهبری
غلامرضا سازگار-شعر مرثیه حضرت علی اکبر
حتما بخوانید/13واقعیت چینی که شاید نشنیده باشید
شرکت زنان در دسته های سینه زنی و زنجیرزنی /نظر فقها
[عناوین آرشیوشده]
blogکد بازی تمرکز حواس