مقصود از «مولی» کیست؟ مسأله مهم در اینجا تفسیر معنی مولاست که در عین وضوح، مورد بی مهری های فراوانی قرار گرفته است، زیرا با آنچه گفته شد، شک و تردیدی در قطعی بودن سند این حدیث باقی نمی ماند. لذا بهانه جویان به سراغ ایجاد شک و تردید در مفهوم و معنی حدیث، مخصوصاً واژه «مولا» رفته اند که از آن هم طرفی نبسته اند. با صراحت باید گفت که واژه مولی در این حدیث، بلکه در غالب موارد، یک معنا بیش ندارد و آن «اولویت و شایستگی» و به تعبیر دیگر «سرپرستی» است و قرآن نیز در بسیاری از آیات لفظ «مولا» را در معنی سرپرست و «أولی» به کار برده است: بنابراین نباید در این که «مولا» در درجه اوّل به معنی اولی و شایسته تر است، تردید کرد، و در حدیث غدیر نیز «مولا» به همین معناست، به علاوه، شواهد و قرائن فراوانی با آن همراه است. که به روشنی ثابت می کند که منظور اولویّت و سرپرستی است. گواهان صدق این مدّعا فرض کنید «مولا» در لغت معانی متعدّدی داشته باشد; ولی قرائن و شواهد فراوانی در حدیث غدیر و این رویداد بزرگ تاریخی وجود دارد که هرگونه ابهامی را از میان برمی دارد و با همه، اتمام حجت می کند: گواه اوّل: همان گونه که گفتیم در روز واقعه تاریخی غدیر، حسان بن ثابت شاعر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، با کسب اجازه از پیامبر(صلی الله علیه وآله)برخاست و مضمون کلام پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در قالب شعر ریخت، این مرد فصیح و بلیغ و آشنا به رموز زبان عرب، به جای لفظ «مولی»، کلمه امام و هادی را به کار برد و گفت: فقال له: قُم یا علی فانّنی رضیتک من بعدی إماماً و هادیاً(20) «پیامبر به علی فرمود: ای علی برخیز که من تو را بعد از خود به عنوان امام و هادی انتخاب کردم!» چنان که روشن است وی از لفظ «مولی» که در کلام پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود، جز مقام امامت و پیشوایی و هدایت و رهبری امت، چیز دیگری استفاده نکرده است. در حالی که از اهل لغت و فصیحان عرب محسوب می شود. گواه دوّم: امیرمؤمنان(علیه السلام) در اشعار خود که برای معاویه نوشته، درباره حدیث غدیر چنین می گوید: وَ أَوْجَبَ لِی وِلایَتَهُ عَلَیْکُمْ رَسُولُ اللّهِ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ(21) یعنی: پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) برای من، ولایتش را بر شما در روز غدیر واجب ساخت. چه شخصی بالاتر از امام می تواند، حدیث را برای ما تفسیر کند و بفرماید که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) روز غدیر خم، ولایت را به چه معنی فرمود؟ آیا این تفسیر نمی رساند که به اندیشه همه حاضرانِ واقعه غدیر، جز زعامت و رهبری اجتماعی، مطلب دیگری خطور نکرد؟ گواه سوّم: پیامبر پیش از بیان جمله من کنت مولاه... این سؤال را مطرح فرمود: در این جمله، پیامبر(صلی الله علیه وآله) لفظ «اولی به نفس» به کار برده، و از همه مردم نسبت به اولویّت خود بر آنها اقرار گرفته است، سپس بلافاصله فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِی مَولاهُ; کسی که من مولای او هستم، علی مولای او است.» هدف از تقارن این دو جمله چیست؟ آیا جز این است که می خواهد همان مقامی را که خود پیامبر(صلی الله علیه وآله) به نصّ قرآن دارد، برای علی(علیه السلام) نیز ثابت کند؟ با این تفاوت که او پیامبر است و علی امام، در نتیجه معنی حدیث این می شود: هر کس من نسبت به او اولی هستم، علی(علیه السلام) نیز نسبت به او اولی است»(22) و اگر مقصود پیامبر(صلی الله علیه وآله) جز این بود، جهت نداشت برای اولویّت خود از مردم اقرار بگیرد. چقدر دور از انصاف است که انسان این پیام پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نادیده بگیرد. و از کنار قرینه ای به این روشنی به آسانی بگذرد و چشم خود را به روی آن ببندد. گواه چهارم: پیامبر(صلی الله علیه وآله) در آغاز سخن خود، از مردم سه اصل مهمّ اسلامی را اقرار گرفت و فرمود: «أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أنْ لا إِلهَ إلاّ اللّهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ و رَسُولُهُ وَ أَنَّ الجنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقُّ؟; آیا شما گواهی نمی دهید که معبودی جز خدای یکتا نیست، محمّد(صلی الله علیه وآله)بنده و رسول خدا است، و بهشت و دوزخ حق است؟» گواه پنجم: پیامبر(صلی الله علیه وآله) در آغاز خطابه خود، از مرگ و رحلت خویش سخن می گوید و می فرماید: «إنّی أَوْشَکُ أَنْ اُدْعی فَاُجِیبَ; نزدیک است دعوت حق را لبیک بگویم.»(23) این جمله حاکی از آن است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) می خواهد برای پس از رحلت خود چاره ای بیندیشد و خلائی را که از رحلت آن حضرت پدید می آید، پر کند. آنچه می تواند چنین خلائی را پر کند، تعیین جانشینی است لایق و عالم که زمام امور را پس از رحلت آن حضرت به دست بگیرد، نه چیز دیگر. هرگاه ولایت را به غیر خلافت تفسیر کنیم، رابطه منطقی کلمات پیامبر(صلی الله علیه وآله) به طور آشکار به هم می خورد، در حالی که او از فصیح ترین و بلیغ ترین سخن گویان است. چه قرینه ای از این روشن تر برای مسأله ولایت پیدا می شود؟ گواه ششم: پیامبر(صلی الله علیه وآله) پس از جمله «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ...» چنین فرمود: هرگاه مقصود، دوستی و یاری فردی از مسلمانان است، چگونه با ایجاب مودّت و دوستی علی(علیه السلام) و نصرت او، دین خدا تکمیل گردید، و نعمت او به منتهی رسید؟ روشن تر از همه این که می گوید: خداوند به رسالت من و ولایت علی(علیه السلام) بعد از من راضی گردید.(24) آیا اینها همه گواه روشن بر معنی خلافت نیست؟ گواه هفتم: چه گواهی روشن تر از این که شیخین (عمر و ابوبکر) و گروه بی شماری از یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پس از فرود آمدن آن حضرت از منبر، همگی به علی(علیه السلام) تبریک گفته و موضوع تهنیت تا وقت نماز مغرب ادامه داشت و شیخین از نخستین افرادی بودند که به امام یا این عبارت تهینت گفتند: «هَنیئاً لَکَ یا عَلِی بْنِ أبِی طالِب أَصْبَحْتَ و أَمْسَیْتَ مَوْلای وَ مَوْلی کُلِّ مُؤْمِن وَ مُؤْمِنَة»(25) «گوارا باد بر تو یا علی، صبح کردی و شام کردی در حالی که مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان هستی»! علی(علیه السلام) در آن روز چه مقامی به دست آورد که شایسته چنین تبریکی گردید؟ آیا جز مقام زعامت و خلافت و رهبری امّت که تا آن روز به طور رسمی ابلاغ نشده بود، شایسته چنین تهنیت می باشد؟ محبّت و دوستی چیز تازه ای نبود.
گواه هشتم: هرگاه مقصود همان مراتب دوستی علی(علیه السلام) بود، دیگر لازم نبود که این مسأله در چنان هوای گرم و سوزان مطرح گردد (کاروان یکصد هزار نفری را از رفتن باز دارد و مردم را در آن هوای گرم روی ریگ و سنگ های داغ بیابان بنشاند و خطابه مفصّل بخواند)؟ مگر قرآن همه افراد جامعه با ایمان را برادر یکدیگر نخوانده بود، چنان که می فرماید: مگر قرآن، در آیات دیگری افراد با ایمان را دوست یکدیگر معرفی نکرده است؟ و علی(علیه السلام) نیز عضو همان جامعه با ایمان بود، دیگر چه نیازی بود، و به فرض که مصلحتی در اعلام این دوستی بود، احتیاج به این مقدّمات و این همه شرایط سخت نبود، در مدینه هم ممکن بود. به یقین مسأله بسیار مهمتری بوده که نیاز به این مقدّمات استثنایی داشت، مقدّماتی که در زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله)بی سابقه بود، و نظیر آن هرگز تکرار نشد.
مدارک (از منابع معروف اهل سنّت) * 20. مدارک نسبت این اشعار به «حسّان بن ثابت»، قبلاً ذکر شد. * 22. این جمله «ألست أولی بکم من أنفسکم» را علاّمه امینی از 64 محدث و مورخ اسلامی نقل کرده است. به جلد 1، ص 371 مراجعه فرمایید. * 24. مرحوم علاّمه امینی مدارک این قسمت از حدیث را در ج1،ص43، 165، 231، 232، 233، 235 آورده است. مانند: الولایة ابن جریر طبری، ص 310; تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 14; تفسیر الدرّ المنثور، ج 2، ص 259; الاتقان، ج 1، ص 31; مفتاح النّجاح بدخشی، ص 220، ما نزل من القرآن فی علی، أبونعیم اصفهانی; تاریخ خطیب بغدادی، ج 4، ص 290; مناقب خوارزمی، ص 80; الخصائص العلویّه أبوالفتح نطنزی، ص 43; تذکره سبط بن جوزی، ص 18; فرائد السّمطین، باب 12. * 25. برای آگاهی از اسناد تهنیت شیخین، به الغدیر، ج1، ص 270، 283 مراجعه شود و قبلاً بخشی از مدارک این حدیث ذکر شد. * 26. حجرات 10.
نوشته شده توسط : محبان الحسن |
دوشنبه 88 آذر 16 ساعت 9:49 عصر
|