شب عاشق شکفته شد
یاسی که دیار شقایق شکفته شد
مثل شکوفه رائحه ای دلفریب داشت
گل برگهای روشن او عطر سیب داشت
اما نسیم جرات بوئیدنش نداشت
حتی فرشته رخصت بوسیدنش نداشت
آرام آرام زیر بارش مهتاب خنده کرد
آری آری به روی حضرت ارباب خنده کرد
زینب بیا و اوج عنایات را ببین
در این قمات مادر سادات را ببین
روح تمام عشق به محراب کوچک است
انگار عکس فاطمه در قاب کوچک است
آینه تمام تمنای من رسید
دختر نگو که ام ابیهای من رسید