زیارت عاشورا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
«ایهاالناس بدانید گدای حسنم»
خداوند، دنیا را به کسی که دوست داردو کسی که دوست ندارد، می دهد؛ امّا دین را جز به کسی که دوست دارد، نمی دهد . پس خداوند به هرکه دین داده، دوستش داشته است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

لطفا اگر کسی میتونه یه راهنمایی بکنه؛

رابطه تیر سه شعبه که برای از پا درآوردن علمدار و سپهداری مثل یل کربلا حضرت اباالفضل العباس علیه السلام استفاده میشه، با یه طفل صغیر شیرخواره 6 ماهه چیه؟!!!

تیری که با شلیک اون نامرد لعنت شده تا ابد و حرامزاده، حنجر رو از این گوش تو گوش دیگه برید (من الاذن الی الاذن)! بعد به دست ابی عبداله علیه السلام خورد و اونم زخمی کرد و قطعا بعد هم به سینه شکسته مادر سادات، ام ابیها حضرت فاطمه زهرا سلام اله علیها اصابت کرده.

امام حسین علیه السلام بعد از تیرخوردن و شهید شدن آخرین سرباز علی که داشت، روش نمیشه به خیمه و پیش حضرت رباب سلام اله علیها برگرده، شاید پیش خودش اینطور فرموده کاش عباسم اینجا بود و علی اصغرم رو به دستان او میسپردم، اما یادش میفته عباسم که دست در بدن نداره...

بعد که از شرمندگی جلو رباب علیها سلام یه قدم به سمت خیمه و یه قدم به عقب بر میداره و میره شیرخوارشو دفن کنه،  جاییه که حرمله ملعون میگه اونجا دلم سوخت...


حضرت علی اصغر علیه السلام و تیر دشمن

 

پ.ن: لای لای علی، لای لای علی! سیراب شدی علی جان!

پ.ن: حضرت زهرا سلام اله علیها با همین شهزاده 6 ماهه توصحنه محشر غوغا میکنن!

 



نوشته شده توسط : محبان الحسن | دوشنبه 92 آبان 20 ساعت 3:1 عصر

تو کربلا؛ حمیده خاتون، دختر مسلم رو روی زانوش نشوند. گفت اگه بهت بگم که خواهرت دیگه نیست، رقیه و سکینه و فاطمه میتونن برات خواهری کنن؟ جواب داد، بله عمو جان. اگه برادرات نباشن علی اکبر و قاسم و عبدالله میتونن برات برادری کنن؟ گفت بله عموجان. اگه مادرت نباشه، رباب میتونه برات مادری کنه؟ گفت بله ای عمو جان. ابی عبدالله سرش رو پایین انداخت و فرمود اگه بابات نباشه من میتونم برات پدری کنم؟ جواب داد عموجان بسه دیگه و اشک از چشمانش جاری شد. امام نوازشش می کرد، دلداریش می داد و می گفت دخترم من هستم، عباس هست، علی اکبر هست ...

 رقیه هم نگاه می کرد...

بعد از وداع وقتی حسین داشت به سمت میدان جنگ می رفت، دید که اسب حرکت نمیکنه و سرجاش ایستاده. هر چی اسب رو حرکت می ده ایستاده و به پایین اشاره میکنه. از اسب پیاده شد و دید دختر سه سالش جلوی اسب رو گرفته. گفت چی شده دخترم چرا نمیزاری بابا بره؟ جواب داد بابا جان، یادته اونروز دختر مسلم که یتیم شده بود رو روی پات نشونده بودی و نوازشش می کردی، منم همون طوری نوازش کن. ابی عبداله رقیه خاتون رو در آغوش گرفت، بوسید، بوئید و نوازش کرد. خواست لبهای مبارک رو روی لبهای رقیه بزاره، دست سکینه اومد و مانع شد. گفت بابا مگه نمی بینی دختر مسلم داره نگاه میکنه...

تو خرابه شام؛ دلها بسوزه! یه روز که رقیه بهونه بابا رو کرده بود، سر بابا رو براش آوردن. سر رو در آغوش گرفت، لبها رو لبهای خونین و بریده بابا گذاشت و گفت، یادته بابا اونروز لبهامو نبوسیدی، عیب نداره الان من این کارو میکنم. ای کاش ...


یا حضرت رقیه سلام اله علیها

پ.ن: یتیمی درد بی درمان یتیمی ...




نوشته شده توسط : محبان الحسن | پنج شنبه 92 آبان 16 ساعت 6:41 عصر

 

تا زمین قدم برداشت آسمان نوشت علی
آسمان که بر پا شد کهکشان نوشت علی

کهکشان که برپا شد یک جهان نوشت علی
این جهان که معنا شد بیکران نوشت علی

بیکرانه ها پر شد لامکان نوشت علی
با هر آنچه که می شد با همان نوشت علی

با قلم نوشت علی با زبان نوشت علی
و سپس هر آنچه داشت در توان نوشت علی

روی صورت انسان روی جان نوشت علی
با غبار او روی چشممان نوشت علی

آنقدر نوشت از او تا جهان پر از او شد
تا که دست حق رو شد ذکر عاشقان هو شد

پس دو مرتبه روی صورتم نوشت علی
دوست داشت پس روی قسمتم نوشت علی

در رگم که جاری شد غیرتم نوشت علی
پا شدم زمین خوردم همتم نوشت علی

تا کمی ضعیف شدم قوتم نوشت علی
آمدم ذلیل شوم عزتم نوشت علی

پس خدا خودش روی قیمتم نوشت علی
روی بیرق سبز هیئتم نوشت علی

آنقدر نوشت علی روی سرنوشت من
تا فقط علی باشد خانه ی بهشت من

روز اول خلقت با علی حساب شدم
در قنوت او بودم تا که مستجاب شدم

زیر پای او ماندم تا غبار ناب شدم
بر سرم چنان تابید تا که آفتاب شدم

آنقدر که او تابید از خجالت آب شدم
در غدیر چشمانش من هم انتخاب شدم

آنقدر نگاهم کرد تا که من خراب شدم
زیر جوشش چشمش ماندم و شراب شدم

مِی شدم پیاله شدم مست بوتراب شدم
هی علی علی گفتم در علی مذاب شدم

می نویسم از عشقم می نویسم از دردم
غیر دور چشمانش هیچ جا نمیگردم

توی محفل ذکرش دُرِّ ناب می ریزند
پای هر علی گفتن هی ثواب می ریزند

روی ما فرشته ها هی شراب می ریزند
توی جام خالی ما هی شراب می ریزند

روی چشممان خاک بوتراب می ریزند
در شب سیاه ما آفتاب می ریزند

روی ما دعاهای مستجاب می ریزند
در حساب فردامان بی حساب می ریزند

کبریا که می بخشد این همه به عشق او
چون علی به ما آموخت لااله الا هو 
 

رحمان نوازنی

 

شعر درباره حضرت علی علیه السلام

 



نوشته شده توسط : محبان الحسن | جمعه 92 آبان 3 ساعت 1:43 عصر

تمام آنچه در این وبلاگ می خوانید
شعر ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
پیش نویس قانون 2015 عاری سازی ایران از سلاح هسته ای
آقا جان بطلب یا امام رضا!
زبان حال امام حسن عسگری علیه السلام
تسلیت باد شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
آه کربلا، کربلا، کربلا
زمینه‏ ها و ریشه‏ های واقعه عاشورا در بیانات مقام معظم رهبری
غلامرضا سازگار-شعر مرثیه حضرت علی اکبر
حتما بخوانید/13واقعیت چینی که شاید نشنیده باشید
شرکت زنان در دسته های سینه زنی و زنجیرزنی /نظر فقها
[عناوین آرشیوشده]
blogکد بازی تمرکز حواس