تا قلم لب بر مرکب میزند
بوسه بر جا پاى زینب میزند
مى گذارد سر به صحراى جنون
مى نگارد نقشى از دریاى خون
مى کشد آه از نهادى سوخته
و از ضمیر خیمه اى افروخته
کربلا مى مرد اگر زینب نبود
شیعه مى پژمرد اگر زینب نبود
مرا هر گاه یاد زینب آمد
قلم راکب مرکب مرکب آمد
دویدم تا ز قربت وام گیرم
رهى از کربلا تا شام گیرم
مرکب دان پر از خون جگر شد
قلم نالید و کاغذ شعله ور شد
بى بى دستم به دامان بلندت
نگاهى کن به صید در کمندت
بکش دست نوازش بر سر ما
بزن مرحم به زخم باور ما